درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین های اینترنت و آدرس shoorgashti.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند





نويسندگان
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
سه شنبه 5 بهمن 1389برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : حسین       

موسیقی حرام؛ مسبب فقر!

راه نجات از فقر و تنگدستی (1)

امر به معروف و نهی از منکر

فقیر بودن به خودی خود عیب نیست؛ آنچه ناپسند است این است که انسان با سوء اختیار خویش مبتلا به فقر شده، خود و دیگران را به زحمت بیندازد. کم نیستند کسانی که مدام با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کنند و با وام بعدی قسطهای قبلی را می دهند؛ همیشه هشت شان گرو نُهشان است و اینگونه روزگار می گذرانند.

علاج این معضل چیست؟ و چگونه می توان از چنگال آن نجات پیدا کرد؟

 

پاسخ این سوال در آموزه های اسلامی

 

 

مردم با سه نوع فقر دست در گریبانند اول فقری که در اثر سوء تدبیر و یا ترک برخی از دستورات دینی نصیبشان شده است؛ دوم فقری که کفاره گناهان مومنین است 1 و سوم فقری که محصول کم کاری و یا بی دینی آنها نیست بلکه قرار است از تحمل آن پاداش و ترفیع درجه نصیبشان شود. 2

فقری که در سوال این نوشتار مطرح است از جنس اول است و ما برآنیم تا به پاسخ آن بپردازیم.

در متون دینی به سوء رفتارهایی اشاره شده که هر یک عاملی هستند برای فقر و تنگدستی و انسان می تواند با ترک آنها از چنگال فقر نجات یابد.

مهمترین چیزی که انسان را زمینگیر فقر می کند آلوده شدن به گناه و معصیت است. قرآن وعده داد که اگر مردم اهل تقوا و دوری از گناه باشند خداوند خیر و برکت آسمان و زمین را به سوی آنها سرازیر می کند؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض .3

و در سوره طلاق فرمود هر کس از گناه بپرهیزد خداوند روزی او را از جایی که هیچ گمان نمی کند تامین خواهد کرد؛ در کارش گشایش ایجاد کرده و سختی آن را برایش آسان می گرداند؛ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ ... وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا .4

تاثیر گناه در فقیر کردن انسان چنان جدی است که امیرالمومنین علی علیه السلام به ما آموخت تا در دعا اینگونه بخوانیم:

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ یَدْعُو إِلَى الْكُفْرِ وَ یُطِیلُ الْفِكْرَ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَجْلِبُ الْعُسْرَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِین 5 خداوندا از تو طلب آمرزش می کنم نسبت به هر گناهی که مرا به کفر می کشاند و توان فکر کردن را از من می گیرد و باعث فقر من شده و زندگی مرا به سختی می اندازد.

و نیز می فرماید:

اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ یَكُونُ فِی اجْتِرَاحِهِ قَطْعُ الرِّزْق 6؛ پروردگارا! از تو طلب بخشش دارم نسبت به هر گناهی که باعث قطع رزق می شود.

از آنچه تا کنون نقل شد به دست می آید که اصولا گناه برکت را از زندگی انسان برده و او را گرفتار فقر و تهی دستی می گرداند. در روایات نام برخی از گناهان که تاثیر جدی تری در فقر و تنگدستی دارند ذکر شده است که ما نیز آنها را بازگو می کنیم.

مردم با سه نوع فقر دست در گریبانند اول فقری که در اثر سوء تدبیر و یا ترک برخی از دستورات دینی نصیبشان شده است؛ دوم فقری که کفاره گناهان مومنین است  و سوم فقری که محصول کم کاری و یا بی دینی آنها نیست بلکه قرار است از تحمل آن پاداش و ترفیع درجه نصیبشان شود

1. رابطه نامشروع

 

 

خطرناک ترین گناهی که چندین روایت به فقرآور بودن آن اشاره دارد رابطه نامشروع جنسی یا همان زنا است.

نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: فِی الزِّنَا خَمْسُ خِصَالٍ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یَنْقُصُ الْعُمُرَ وَ یُسْخِطُ الرَّحْمَنَ وَ یُخَلِّدُ فِی النَّار 7؛ زنا پنج ضرر دارد: آبرو را می برد؛ باعث فقر می شود؛ عمر را کوتاه می کند؛ خشم خداوند را بر می انگیزد و انسان را در جهنم جاودان می گرداند.

امام صادق علیه السلام فرمود: الذُّنُوبُ ... الَّتِی تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنَا 8؛ زنا از گناهانی است که جلوی نزول رزق را می گیرد.

 

2. قطع ارتباط با خویشاوندان نزدیک

 

 

از دیگر گناهانی که موجب فقر است قطع رحم یا همان قطع ارتباط با بستگان نزدیک مانند: پدر، مادر، برادر، خواهر و مانند آن است.

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: قَطِیعَةُ الرَّحِمِ تُورِثُ الْفَقْر 9؛ قطع ارتباط خویشاوندی فقرآور است.

 

3. اسراف

 

 

تهیه کالا بیش از حد نیاز و تلف کردن بخشی از نعمتهای خدادادی سبب می شود که انسان از همان مقدار ضروری هم محروم شود.

امام صادق علیه السلام فرمودند: إِنَّ السَّرَفَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ إِنَّ الْقَصْدَ یُورِثُ الْغِنَی 10؛ اسراف انسان را فقیر می کند و مدیریت صحیح اقتصادی باعث بی نیازی انسان می شود.

موسیقی حرام

4. گوش دادن به آواز و ترانه های حرام

 

 

در دین اسلام برخی آوازها و ترانه ها حرامند و ملاک تشخیص هم این است که اگر آن ترانه مطرب بود؛ یعنی مناسب با مجالس بزن و برقص بود می شود حرام وگرنه از نظر شرعی گوش دادن به آن مانعی ندارد.

به هر حال یکی از گناهانی که سایه نحس فقر را بر روی زندگی انسان می گستراند همین گوش دادن به چنین آواز و ترانه هائیست که متاسفانه امروز رواج زیادی هم دارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: الغِناءُ یُورِثُ الفَقر  11

 

5. سبک شمردن نماز و اهمیت کم دادن به آن

 

 

گاهی نماز خواندن و گاهی نخواندن، بی توجهی به نماز اول وقت، ترک نماز جماعت، فرار از شرکت در نماز مسجد و مانند آن همگی از مصادیق کاهلی در نماز است که در روایات از آن به الاستخفاف بالصلاة 12 تعبیر شده است. این کارها نیز بنا بر تصریح روایات باعث فقر می شوند.

 

6. عادت بر دروغگویی

 

 

برخی از بس که دروغ گفته اند این گناه به صورت عادتی زشت برای آنها تبدیل شده است. روایات به ما هشدار می دهند که این کار موجب فقر و تنگدستی می شود.

امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: اعْتِیَادُ الْكَذِبِ یُورِثُ الْفَقْر  13عادت بر دروغگویی فقرآور است.

مهمترین چیزی که انسان را زمینگیر فقر می کند آلوده شدن به گناه و معصیت است. قرآن وعده داد که اگر مردم اهل تقوا و دوری از گناه باشند خداوند خیر و برکت آسمان و زمین را به سوی آنها سرازیر می کند؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض

7. قسم دروغ خوردن

 

 

این هم از جمله کارهای ناشایستی است که برکت را از زندگی برده و انسان را گرفتار فقر می کند.

امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: الْیَمِینُ الْفَاجِرَةُ تُورِثُ الْفَقْرَ  14

 

8. لعنت کردن فرزند

لعنت فرزند

گاهی پدر و مادرها برای آنکه آب خنکی بر جگر تفتیده شده خود بپاشند دست به نفرین فرزند سرکش خود می زنند غافل از این که این کار پیامد ناگواری برای خودشان دارد به نام فقر.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند یکی از کارهایی که باعث تنگدستی می شود اللَّعْنُ عَلَى الْأَوْلَاد یعنی لعنت کردن فرزندان است. 15

در نهایت باز به همان سخن نخست بر می گردیم و می گوییم: اصلی ترین کار برای فقر زدایی از صحنه زندگی زدودن هر نوع گناه از صفحه دل است و نفس کشیدن در فضای پاک و فرح بخش دین است و بس.

این نوشتار را با نقل پرسش و پاسخی از محضر حضرت آیت الله العظمی مظاهری دامت برکاته به پایان می بریم:

 

سوال:

 

 

به خاطر مسائلی دچار مشکلات مادی بسیار بسیار شدیدی شده ام. آیا این به خاطر عذاب الهی است یا رحمت الهی که خودم از فهم آن عاجز هستم؟  آیا این امتحان الهی است؟ چگونه بر این امتحان بسیار مشکل غلبه کنم؟ چرا دست به هر کاری می زنم خراب می شود؟ استاد عزیز هزاران و هزاران سئوال دارم ولی واقعاً دلم پر از خون است و واقعاً مستاصل شده ام. وظیفه من چیست؟ 

پاسخ معظم له:

 

رضا به داده بده وز جبین گره بگشا

 

 كه بر من و تو در اختیار نگشودند

 

 

 

ما باید بدانیم كه خداوند قادر و عالم و جواد و حكیم است و هرچه جلو می آید از روی حكمت است. ولی ما برای رفع گرفتاری ها باید تلاش و کوشش كنیم. اگر گناهكاریم بدانیم گرفتاری ها از آنجا سرچشمه می گیرد، توبه كنیم و گناه را ترك كنیم. و اگر گناهكار نیستیم برای رفع گرفتاری ها تلاش كنیم، اگر رفع نشد، گله نكنیم و بدانیم مصلحتی در كار است. البته خداوند پاداش بزرگی در دنیا و آخرت عنایت می كند. 16

 

امید پیشگر – گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

پی نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 50، ص 229

2-  بحارالانوار، ج 69، ص 66

3-  اعراف / 96

4-  طلاق /2-4

5-  بحارالانوار، ج 84، ص 334

6-  همان.

7-  الكافی، ج 5، ص542

8-  الكافی، ج 2، ص447

9-  وسائل‏ الشیعة، ج 15، ص 347

10-من‏لایحضره‏ الفقیه، ج 3، ص 174

11-دعائم‏الإسلام، ج 2، ص 20

12-بحارالانوار، ج 73 ، ص 315

13-وسائل‏ الشیعة، ج 15، ص 347

14-همان

15-بحارالانوار، ج 73 ، ص 315

16-به نقل از پایگاه اطلاع رسانی معظم له



سه شنبه 5 بهمن 1389برچسب:, :: 16:40 ::  نويسنده : حسین       

راههایی برای ثروتمند شدن

ثروت

گفتیم (موسیقی حرام؛ مسبب فقر! مهمترین راه برای فقرزدایی) مهمترین عاملی که ما را گرفتار فقر و تنگدستی می کند آلوده شدن به معاصی و ارتکاب گناهان است و در همین زمینه به برخی از تاثیر گذارترین گناهان اشاره شد و رعایت چند نکته نیز گوشزد گردید. همچنین برای بهره گیری از ذکر و دعا به چند مورد اشارتی نمودیم.

 


 

 

در ادامه و برای تکمیل این بحث اموری ذکر می شوند که بر اساس روایات در جمع شدن بساط فقر و گستراندن سفره نعمت و روزی موثرند.

فهرستی از کارهایی که در جلب روزی و دفع فقر تاثیرگذارند:

1. زیارت مرقد مطهر سیدالشهداء علیه السلام

 

 

امام باقر علیه السلام فرمودند: مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَإِنَّ إِتْیَانَهُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ یَمُدُّ فِی الْعُمُرِ وَ یَدْفَعُ مَدَافِعَ السَّوْءِ 1؛ پیروان ما را به زیارت مرقد حضرت حسین علیه السلام امر کنید زیرا که این عمل رزق را زیاد کرده و عمر را طولانی می کند و نیز راههای رسیدن به ناگواری را مسدود می نماید.

 

2. ازدواج

 

 

امام صادق علیه السلام فرمودند: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَشَكَا إِلَیْهِ الْحَاجَةَ فَقَالَ تَزَوَّجْ فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَیْهِ 2؛ مردی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسید و نزد آن حضرت از فقر و نیازمندی خود گلایه کرد. حضرت به او فرمود: «ازدواج کن». آن مرد ازدواج کرد و در زندگی اش گشایش ایجاد شد.

در روایت دیگری حضرت فرمودند: الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِیَالِ 3؛ رزق و روزی همراه با همسر و فرزندان است.

نکته قابل توجه در این روایات:

آنچه امروزه در آستانه فرهنگ شدن است باور و رفتاری است کاملا در مقابل و مخالف فرهنگ اسلامی. کم نیستند جوانانی که همسر را فردی هزینه بر و فرزند را نان خور اضافی می دانند و بر این باورند که هر یک از اینها انسان را یک قدم به فقر کامل نزدیک می کند.

در حالی که با رجوع به فرهنگ اسلامی و برگزاری ازدواجی کم هزینه و رعایت نکاتی که پیش از این گذشت، همسر و هر یک از فرزندان به مثابه بستر رودخانه ای هستند که رزق را از سرچشمه روزی نصیب انسان می کنند. 

 

3. نماز شب

امام رضا علیه السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله در وصیت خود به علی علیه السلام سه بار فرمود «عَلَیْكَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ» بر تو لازم است که به نماز شب اهمیت دهی؛ چرا که نماز شب رزق را زیاد می کند؛ به زیبایی چهره می افزاید و اخلاق آدمی را نیکو می گرداند. 4

پیروان ما را به زیارت مرقد حضرت حسین علیه السلام امر کنید زیرا که این عمل رزق را زیاد کرده و عمر را طولانی می کند و نیز راههای رسیدن به ناگواری را مسدود می نماید

4. استغفار

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الِاسْتِغْفَارُ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ 5؛ طلب بخشش از خداوند متعال رزق و روزی را زیاد می کند.

 

5. زکات دادن

هرجند در نگاه دنیابین پرداخت زکات، غرامت است و موجب کاستی مال؛ اما در نگاه دینی خدابین دادن زکات، غنیمت است و باعث افزایش دارائی.

امام باقر علیه السلام فرمودند: الزَّكَاةُ تَزِیدُ فِی الرِّزْقِ 6؛ زکات رزق را زیاد می کند.

صدقه، کمک

6. صدقه

امیر المومنین علیه السلام فرمود: الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلْوَى وَ تَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ الْغِنَى وَ تَدْفَعُ مِیتَةَ السَّوْءِ 7؛ صدقه بلا را دفع می کند و بر مقدار روزی و بی نیازی می افزاید و مرگ ناگوار را از انسان دور می کند.

 

7. نیکی به دیگران

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: إنَّ البرَّ یَزِیدُ فِی الرِّزقِ وَ إِنَّ العَبدَ لَیَحرُمُ الرِّزقَ بِالذَّنبِ یُصِیبُهُ  8؛ رفتار پسندیده روزی را زیاد می کند و همانا انسان به واسطه گناهی که مرتکب می شود از آن روزی تعیین شده اش محروم می شود.

 

8. سحرخیزی در طلب روزی

چه بسیار فرق است بین مردمی که بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب به سوی محلهای کسب خود روانه می شوند و با توکل به خدای متعال یک روز کاری را آغاز می کنند با مردمی که نماز خوانده نخوانده ساعت 9 صبح از خواب بیدار شده و خرامان خرامان راهی محل کار خود می شوند. بر اساس آموزه های دینی رزق و روزی گروه اول بیش از گروه دوم است.

امیر المومنین علیه السلام فرمود: اَلْبُكُورُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ 9؛ اول صبح به دنبال روزی رفتن سبب افزایش رزق و رزوی می شود.

 

9. حسن همجواری

رعایت حقوق همسایه و هر کس که در کنار و نزدیک ما زندگی می کند از جمله اموری است که تاثیری شگفت در ازدیاد رزق و روزی دارد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: حُسْنُ الْجِوَارِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ 10؛ وسعت رزق ار بخواهى در جهان باش خوشرفتار با همسایگان

امام رضا علیه السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله در وصیت خود به علی علیه السلام سه بار فرمود «عَلَیْكَ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ» بر تو لازم است که به نماز شب اهمیت دهی؛ چرا که نماز شب رزق را زیاد می کند؛ به زیبایی چهره می افزاید و اخلاق آدمی را نیکو می گرداند

10. نظافت خانه و محل زندگی

پول

امیر المومنین علیه السلام فرمود: نَظِّفُوا بُیُوتَكُمْ مِنْ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ فَإِنَّ تَرْكَهُ فِی الْبَیْتِ یُورِثُ الْفَقْر 11؛ خانه هایتان را از تار عنکبوت پاکیزه گردانید زیرا وجود آن در خانه باعث فقر و تنگدستی می شود.

و در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند تمیزى و زینت را دوست دارد و كثیفی و آلودگى را نمی پسندد. خداى عز و جل هر گاه نعمتی بر بنده‏اش ارزانى می دارد دوست دارد كه اثر آن را در او ببیند. از حضرت پرسیدند چطور اثر نعمت را آشكار كند. فرمود: لباسش را تمیز و خودش را خوشبو كند. خانه‏اش را سفیدکاری و زباله هاى خانه را جارو كند به طورى كه روشن كردن چراغ پیش از غروب خورشید فقر و تهى دستى را نابود كرده و روزى را زیاد می كند. 12

 

11. رعایت نظافت و بهداشت شخصی

گذشته از اهمیت ویژه ای که اسلام به رعایت بهداشت فردی و اجتماعی می دهد در این خصوص هم عمل به دستوراتی نظیر شستن دستها قبل از غذا و بعد از آن را موجب رفع فقر و باعث افزایش عمر معرفی می کند.  13

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام فرمود: کوتاه کردن سبیل، گرفتن ناخنها و شستن سر با گل خطمی در روز جمعه فقر را می راند و رزق را بیشتر می کند.

 

12. نیکو سخن گفتن

از دیگر اموری که در جلب روزی موثر است نیکو سخن گفتن با اطرافیان است. کسانی که لحنی تند و زننده دارند؛ حرف خوب نمی زنند و خوب حرف زدن را هم بلد نیستند از نعمت خوش روزی بودن بی بهره اند.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: طِیبُ الْكَلَامِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ 14؛ نیکو سخن گفتن رزق را افزایش می دهد.

امید است با رعایت آموزه های دینی همواره زندگی پر خیر و برکتی داشته باشیم و هیچگاه فقر و گرفتاری بر زندگی ما سایه نیفکند.

 

امید پیشگر

گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

1- تهذیب‏الأحكام، ج6، ص4

2- الكافی، ج 5، ص 33

3- همان

4- بحارالأنوار، ج 84، ص 162

5- وسائل‏الشیعة ج 15، ص 34

6- أمالی‏ شیخ طوسی (ره)، ص 29

7- بحارالأنوار، ج 93، ص 13

8- نهج الفصاحه، حدیث 1591

9- وسائل‏الشیعة، ج 15، ص 34

10- الكافی، ج‏2، ص 666

11- بحارالأنوار، ج 73، ص 31

12- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏1، ص 195

13- وسائل‏الشیعة، ج 24 ، ص 337

14- بحار الأنوار، ج‏73، ص 318



سه شنبه 5 بهمن 1389برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : حسین       

ربعین از کجا پدید آمد؟

مروری بر آیین های محرم به بهانه اربعین

اربعین حسینی

شکوفه عشق از زه کمان

اگر چله نبود، نطفه کودک کی علقه می بست؟ اگر چله نبود، چله خانه از کجا می آمد؟ اگر چله نبود، مرگ کی نگاه برمی داشت؟ اگر چله نبود، اربعین از کجا می آمد تا عشق زنده بماند و یاد سیدالشهدا همراه ما؟ راستی که زه کمان را چله گویند تا چله نشینی کنیم چهل و اربعین را.

گاهی از شدت حضور نور به روشنایی خیره کننده آن بی توجه می شویم و شاید از همین روست که گاهی فراموش می کنیم برخی چیزها مانند اعداد از جایگاه ویژه ای برخوردارند و ما کمتر بدان ها توجه می کنیم . اعداد از این گونه اند و عددهایی مانند «7» و «40» در فرهنگ ایران باستان و اسلامی همواره قداست خاصی داشته است.

موضوع مورد بحث ما اربعین است که همان 40 فارسی است . به چهلمین شب شهادت سیدالشهدا، امام حسین (ع) ، مصادف با روز بیستم ماه صفر، اربعین گفته می شود و ایرانیان که همواره به عزیزان اهل قبور توجه خاصی داشته و دارند، در چهلمین روز درگذشت آنها، مراسم ویژه ای به این عنوان برگزار می کنند.

عزاداران امام حسین (ع) نیز پس از سوگواری از آغاز محرم تا روز عاشورا (که عزاداری ها به اوج خود می رسد) با یاد سالار شهیدان ، اربعین را با مراسم باشکوهی زنده نگه می دارند. عزاداری و افروختن شمع ، شایع ترین رسم در این روز به شمار می رود که در واقع نمادی از شعله ور بودن عشق حضرت حسین (ع) در دل هاست.

اربعین حسینی هرساله همزمان با 20 صفر هجری قمری در کشورهای مختلف و شهرها و روستاهای سراسر ایران برگزار می شود و عاشقان حسین بن علی (ع) با زنده نگه داشتن این روز نشان می دهند 40 روز در سوگ او گریسته اند و شب زنده داری کرده اند. در یک جمله ، عزاداری آنها را می توان نشان از تداوم راه حسین (ع) دانست.

روایت است جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی ، در اولین اربعین شهادت امام حسین (ع) موفق به زیارت قبر سیدالشهدا شدند. در همین روایت آمده ، کاروان اسرای اهل بیت (ع) نیز در بازگشت از شام ، در راه مدینه توانستند هنگام عبور از کربلا ، با جابربن عبدالله انصاری دیدار کنند. (این روایت به وسیله برخی مورخان نفی شده است.)

اربعین در فرهنگ اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است که قبل از آن به نمونه هایی از نمود عدد 40در تاریخ و فرهنگ انسان توجه می کنیم ؛ چله نشینی برای نزدیکی به معبود در میان عرفا و صوفیان ، خلوص 40صبح ،دعا خواندن برای 40مومن و رسیدن به کمال در سن 40سالگی ، همگی نشان از ارزش اربعین دارند و اربعین بزرگداشت اهالی قبور (خانواده ، دوستان و بزرگان ) و سالار شهیدان از این صیغه است.

روایت است جابربن عبدالله انصاری و عطیه عوفی ، در اولین اربعین شهادت امام حسین (ع) موفق به زیارت قبر سیدالشهدا شدند. در همین روایت آمده ، کاروان اسرای اهل بیت (ع) نیز در بازگشت از شام ، در راه مدینه توانستند هنگام عبور از کربلا ، با جابربن عبدالله انصاری دیدار کنند

تعزیه

تعزیه

تعزیه که از تعزیت می آید، به طور عموم به عزاداری کردن اطلاق می شود. این کلمه در عین حال برای برپاداشتن مجلس عزا برای حسین بن علی (ع ) و نمایش دادن وقایع کربلا و حوادثی که بر سر برخی از ائمه آمده ، مورد استفاده قرار می گیرد. تعزیه در واقع همان نمایش مذهبی و شبیه خوانی است که به برپا دارنده مجلس تعزیه ، تعزیه دار و به کسی که در تعزیه نقشی ایفا می کند و اشعار مخصوص را می خواند، تعزیه خوان می گویند. به کارگردان و مدیر تعزیه ، تعزیه گردان و محل انعقاد مجلس تعزیه نیز، تعزیه داری گفته می شود. (فرهنگ معین ج 1)

با این که تعزیه امروزه به عنوان یک بازی نمایشی یادآور مظلومیت امام حسین (ع ) و یاران باوفایش است ، در واقع نمایشی مردمی است که در تاریخ ایران ، سابقه دارد.

محققان بر این باورند که «یادگار زریر» یا «یادگار زریران » در دوران ساسانیان و «سوگ سیاوش » بسیار به تعزیه امروزی که در سوگ حماسه آفرینان کربلا برگزار می شود، شباهت داشتند. در یادگار زریر، رامشگران و خنیاگران ، مراسمی درباره «زریر» که در راه دین زرتشتی جان خود را فدا کرد، برگزار می کردند.

در سوگ سیاوش یا «سیاووشون » نیز برگزارکنندگان مراسم داستان یک شاهزاده جوان را روایت می کردند که از دست پدر کینه توزش از ایران می گریزد و به توران زمین می رود. در آنجا نیز به فرمان افراسیاب کشته می شود.

با این حال ، آنچه بیشتر پژوهشگران بر آن متفق القولند، این موضوع است که مراسم تعزیه ، در قرن چهارم هجری به فرمان معزالدوله دیلمی در ایران رسمیت یافت و هر ساله برگزار شد. جمشید ملک پور در سیر تحول مضامین در شبیه خوانی (تعزیه ) می نویسد: مضمون شبیه خوانی رویارویی دو نیروی خوب و بد، خیر و شر، نیکی و بدی و نور و ظلمت است و به همین دلیل شبیه به عنوان یک هنر دینی طرح ثابت داستانی مختص به هنرهای دینی را داراست . طرحی که در همه مذاهب و در انواع هنرهای دینی تقریبا به طور همسان وجود دارد و در شبیه خوانی نیز در هیات اولیا و اشقیا و رویارویی این دو در مقابل هم حیات این بن مایه دینی و روایی ادامه می یابد.

تعزیه گردانان ، مقتل نویس و معین البکائ نیز خوانده می شوند. این نمایش با کرنا نوازی و دمیدن شیپور و کوبیدن طبل و دهل آغاز می شود. شبیه خوانی بدون استفاده از موسیقی به دل نمی نشیند و به همین دلیل ، طبل دمان و شیپورنوازان همراهان همیشگی تعزیه خوانان هستند.

 

آیین های محرم در ایران

عزاداری شیعیان ایران در دهه محرم چنان فراگیر است که پرداختن به آن ، مجال ویژه ای می طلبد، با این حال ، مروری خواهیم داشت بر برخی از مراسم در این دهه.

مردم بندرعباس ، صبح تاسوعا تابوت هایی را از حسینیه ها بیرون آورده و از شهر خارج می کنند تا به طرف قدمگاهی که مردم معتقدند به حضرت علی (ع ) منسوب است ، ببرند. اهالی بر این باورند که با رقص دجله به طرف این قدمگاه حرکت نمادین فرزند به سوی پدر و دیدار با او انجام می شود.

مردم تالش ، در شب ششم محرم به یاد حضرت عباس (ع ) تشتی که روی آن را با پارچه ای سیاه پوشانده اند، در محله ها به گردش درمی آورند و مردم نیز نذورات خود را اهدا می کنند که توسط تشت گردانان ، جمع آوری می شود. تالشیان ماسوله همچنین در روز هفتم مراسم «علم گیری » یا «طوق بندی » اجرا می کنند. ابتدا علم همه مساجد ماسوله را به طرف مسجد جامع می برند. پس از گردهمایی در برابر در مسجد و نوحه خوانی و سینه زنی علم ها به مساجد مختلف بازگردانده می شود.

از حضرت محمد (ص) نقل است که هر کس 40 روز اعمال خود را برای خداوند متعال خالص کند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود

مردم دزفول ، طاقی با 4گلدسته به حرکت درمی آورند که روی آن به سبک نقاشی های قهوه خانه ای ، صحنه هایی از عاشورا به تصویر درآمده است . این طاق «شیدونه » نام دارد و نذورات مردم در آن پخش می شود. شیدونه ها به بزرگانی که در روز تاسوعا نقش داشته اند، اختصاص دارد.

زنان و دختران جوان بیرجندی ، غروب تاسوعا و عاشورا به هفت حسینیه و مسجد می روند و برای برآورده شدن نذر خود، شمع روشن کرده و در بین مردم ، نقل و نبات و خرما توزیع می کنند.

عزاداری در ماه محرم

یکی از معروف ترین مراسم دهه محرم در اردبیل ، رسم «تشت گذاری » است . دسته سینه زنان و زنجیرزنان ، به محل هایی که تشت گذاشته شده ، می روند و تشت ها را به حرکت درآورده و ضمن پر کردن تشت ها از آب ، فاتحه می خوانند.

در میان مردم مازندران نیز کسانی که نذر شیر دارند، روز هشتم و نهم و دهم محرم ، همراه نخل گردانی ، شیر پخش می کنند. مراسم به این ترتیب برگزار می شود که نخل به در خانه هر کس می رسد، صاحبخانه نذر خود را به جا می آورد. نخل گردانی در اغلب مناطق ایران در روزهای محرم انجام می شود. در یزد، نخل را به شکل تابوت سیدالشهدا یا نمادی از یکی از شهدای کربلا درمی آورند. مردم یزد به آن «نقل » نیز می گویند. نخل از جنس چوب و به شکل برگ درخت یا سرو است . دکتر اسلامی ندوشن می گوید: «با آن که نخل هیچ شباهتی به درخت نخل ندارد، اما به این نام خوانده می شود.»

در باورهای مردم آذربایجان ، «علمی » در روز عاشورا بنا به نذر و نیاز اهالی ، به جوشش درمی آید و علم گردان را به این سو و آن سو می کشاند. اگر چنین حالتی رخ دهد،علم گردان درمی یابد که نذرش ادا شده و سر بر شانه علم می گذارد.

برخی از مردم آران و بیدگل ، نذر می کنند در ایام دهه اول محرم و مخصوصا روزهای تاسوعا و عاشورا (بویژه وقتی که ماه محرم به فصل گرما می رسد) با به دوش کشیدن مشک های چرمی ، میان عزاداران حسینی ، آب توزیع کنند.

در فرهنگ تشیع ، مردان در سوگواری سالار شهیدان امام حسین (ع ) و یارانش ، نقش فعال تری دارند اما در میان مردم ایلام ، زنان در رسم «چایینه » دیگر تنها شاهدان اندوهگین نیستند و به اجرای مراسم ویژه ای می پردازند. از جمله این چایینه ها می توان به چایینه حضرت قاسم (ع ) در روز هفتم ، چایینه حضرت عباس (ع ) در روز هشتم ، چایینه امام حسین (ع ) در روز دهم و چایینه روز اربعین حسینی اشاره داشت .به طور مثال در چایینه قاسم ، بر تن دختری جوان و ازدواج نکرده لباس عروسی می پوشانند و پس از آن چایینه خوان ها، این رسم را به جا می آورند.

 

عدد مقدس 40

نطفه انسان پس از 40 روز علقه می شود.

حضرت آدم ، 40 شبانه روز در کوه صفا راز و نیاز کرد و در سجده بود.

میان خداوند و حضرت موسی ، 40 شبانه روز وعده داده بود تا دیدار صورت گیرد و تورات نازل شود.

برای دیدن حضرت خضر باید 40 صبح خانه را آب و جارو کرد تا حضرتش رخ بنماید.

قوم بنی اسرائیل 40 سال از ورود به سرزمین موعود ممنوع شد.

حضرت محمد(ص )، 40شبانه روز در غار حرا عبادت کرد.

حضرت محمد (ص) در 40 سالگی به نبوت رسید.

از حضرت محمد (ص) نقل است که هر کس 40 روز اعمال خود را برای خداوند متعال خالص کند، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود. (چله نشینی صوفیان)

رسول اکرم (ص) می فرمایند: اگر کسی 40 ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم می شود.

حضرت محمد (ص) : مردمان طالب دنیایند تا 40 سالشان شود.

در روایتی آمده است : بنده وقتی به 40 سالگی می رسد، خداوند به 2 فرشته مراقب او دستور می دهد بر این بنده سخت گیرید.

نقل است از امیرمومنان (ع) که می فرمایند اگر 40 مرد با من بیعت می کردند، در برابر دشمنانم می ایستادم.

پیامبر اسلام (ص) می فرماید: اگر از امت من کسی 40 حدیث حفظ کند که در امر دین به او یاری رساند، خداوند، او را در روز قیامت ، فقیه و عالم محشور می کند.

کسی که شراب خواری کند، نمازش تا 40 روز مقبول واقع نمی شود.

کسی که 40 روز طعام حلال بخورد، قلبش نورانی می شود.

کسی که لقمه حرام بخورد تا 40 روز دعایش مستجاب نمی شود.

زمستان در دوران ایران باستان به 2 بخش چله بزرگ و چله کوچک تقسیم می شود.

واژه اربعین به معنای چهل ، در 4 آیه قرآن کریم آمده است.

40 در سوره احقاف اشاره به کمال رشد انسان دارد.

برخی مردم ایران از جمله کرمانی ها بر این باورند که اگر در شام غریبان شهدای عاشورا، در 40 تکیه و منبر، 40 شمع افروخته شود ، امام حسین (ع) و شهدای کربلا، شمع افروزنده را مورد توجه قرار می دهند.

 

یوسف علیخانی، جام جم آنلاین

 

گروه دین و اندیشه تبیان



پنج شنبه 30 دی 1389برچسب:, :: 22:59 ::  نويسنده : حسین       

حكومت جهانى حضرت مهدى(عج) از دیدگاه حضرت باقر(علیه السلام )

امام زمان

عن ابى جعفر محمد بن على الباقر علیهما السلام انه قال : «یظهر المهدى علیه السلام یوم عاشورا و هو الیوم الذى قتل فیه جده الحسین بن على علیهما السلام و كأ نى به یوم السبت العاشر من المحرِّم بین الركن و المقام و جبرائیل عن یمینه و میكائیل عن یساره و یصیر الیه شیعته (اى اتباعه الیه) من الاطراف (اى اطراف دنیا ) تطوى لهم الارض فیملأ الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً ؛ امام باقر علیه السلام فرمود: به درستى كه مهدى علیه السلام در روز عاشورا ظهور مى كند همان روزى كه در آن جدش امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و مثل این كه آن روز، شنبه دهم محرم باشد و بین ركن (حجر الاسود) مقام حضرت ابراهیم علیه السلام جبرائیل به طرف راست او و میكائیل به طرف چپ او شیعیان و دوستانش از اطراف و اكناف عالم گرد او جمع مى شوند( و زمین آنان را به اسرع وقت به حضرت مى رساند) (و حكومت جهانى بر پا خواهد شد) زمین را پر از عدل و داد مى نماید پس از این كه پر از ظلم وجور شده باشد.»1

عن میمون البان، قال : « كنت عند ابى جعفر علیه السلام فى فسطاطه فرفع جانب الفسطاط فقال علیه السلام، ان امرنا لو قد كان لكان ابیّن من هذا الشمس، ثم قال، ینادى مناد من السماء انّ فلان بن فلان هو الامام باسمه و ینادى ابلیس من الارض كما نادى برسول الله صلى الله علیه و آله و سلّم لیلة العقبة ؛

از میمون البان روایت شده كه گفت ، من با امام باقر علیه السلام در چادر آن حضرت بودم ، حضرت دامن چادر را بالا زد ، فرمود : روزى كه دولت ما ظاهر مى شود از این آفتاب روشنتر است(اشاره به ظهور قائم آل محمد علیه السلام) سپس فرمود: در آن روز ندایى از آسمان شنیده مى شود كه مى گوید : فلانى پسر فلانى همان امام شماست و نام او را ذكر مى كند ، آنگاه شیطان از زمین همان صدایى را سر میدهد كه در شب عقبه بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلّم زد .»2

عن ابى خالد الكابلى عن ابى جعفر علیه السلام قال :« اذا قام قائمنا وضع یده على رؤس العباد فجمع به عقولهم و أكمل به أخلاقهم ؛

ابو خالد كابلى مى گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: هر گاه قائم ما قیام (ظهور) نمود ، دست خود را روى سر مردم مى گذارد ، و بدان وسیله عقلهاى آنان جمع واخلاقشان كامل مى گردد.»3

امام باقر علیه السلام فرمود: به درستى كه مهدى علیه السلام در روز عاشورا ظهور مى كند همان روزى كه در آن جدش امام حسین علیه السلام به شهادت رسید و مثل این كه آن روز، شنبه دهم محرم باشد و بین ركن (حجر الاسود) مقام حضرت ابراهیم علیه السلام جبرائیل به طرف راست او و میكائیل به طرف چپ او شیعیان و دوستانش از اطراف و اكناف عالم گرد او جمع مى شوند(و زمین آنان را به اسرع وقت به حضرت مى رساند) (و حكومت جهانى بر پا خواهد شد) زمین را پر از عدل و داد مى نماید پس از این كه پر از ظلم وجور شده باشد
امام زمان

عن محمد بن الفیض، عن محمد بن على علیهما السلام قال :« كان عصى موسى علیه السلام لادم فصارت الى شعیب ، ثم صارت الى موسى بن عمران علیه السلام و انّها لعندنا ، و انَّ عهدى بها آنفاً و هى خضراء كهیئتها حین انتزعت من شجرها ، و انّها لعندنا ، و انَّ عهدى بها آنفاً و هى خضراء كهیئتها حین انتزعت من شجرها ، و انّها لتنطق اذا استنطقت ، اعدت لقائمنا لیصنع كما كان موسى یصنع بها ، و انها لتروع و تلقف و ما یأفكون و تصنع كما تؤمر ، و انّها حیث اقبلت ما یأفكون تفتح لها شفتان احداهما فى الارض و الاخرى فى السقف و بینهما اربعون ذراعاً ، و تلقف ما یأفكون بلسانها ؛ محمد فیض مى گوید: امام محمد باقر علیه السلام فرمود : عصاى موسى علیه السلام نخست در اختیار حضرت آدم بود ، سپس به شعیب و از او به موسى بن عمران رسید و فعلاً آن عصا در نزد ماست ، و من در همین نزدیكى آن را دیدم ، آن عصا مثل روزى كه آن را از درخت بریدند سبز بود ، و هر گاه با آسمان سخن بگویند صحبت مى كند ، این عصا براى قائم ما به امانت گذارده شده ، تا همانطور كه موسى از آن استفاده مى كرد او نیز آن را به كار برد ، عصاى مزبور مردم بى دین را مى ترساند و جادوى جادوگران را مى بلعد ، و هر طور كه به آن دستور داده شود عمل مى كند، چون دو لب او گشوده شود ، یكى در زمین و دیگرى در سقف خواهد بود ، و فاصله میان دو لب او چهل ذرع است و ساخته و پرداخته جادوگران را با زبانش فرو مى برد .»4

عن ابى الجارود قال: قال ابو جعفر علیه السلام: «اذا اخرج القائم علیه السلام من مكة ینادى منادیه: الّا لا یحملن احد طعاماً و لا شراباً، و حمل معه حجر موسى بن عمران علیه السلام و هو وقر و بعیر، فلا ینزل منزلاً الا انفجرت منه عیون، فمن كان جائعاً شبع، و من كان ظماناً روى، و رویت دوابهم حتى ینزلوا النجف من ظهر الكوفة ؛

ابو الجارود روایتى را نقل مى كند كه امام پنجم حضرت باقر علیه السلام فرمود: هنگامى كه قائم در مكه ظهور مى كند منادى او صدا مى زند هیچ كس خوردنى و نوشیدنى باخود بر ندارد و سنگى كه حضرت موسى علیه السلام از آن آب بیرون آورد بار شترى نموده با خود بر مى دارد ، در هر منزل گاهى كه مى رسند چشمه اى از آن بیرون مى آید ، هرگرسنه اى سیر مى شود و هر تشنه اى باشد سیرآب شود ، و چهار پایان خود را نیز آب می دهند، تا به نجف از راه بیابان كوفه وارد مى شوند .»5

 

اجلال - گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

پی نوشت ها :

1- المهدى الموعود المنتظر، ص125

2- الف) بحار الانوار ، ج52 ،ص204

ب) كتاب الغیبة ، ص 264، با مختصر تغییرى از كلمات

3- بحار الانوار ، ج2،ص336

4- بحار الانوار، ج52،ص318

5- بحار الانوار ، ج52،ص324



یک شنبه 26 دی 1389برچسب:, :: 23:20 ::  نويسنده : حسین       

تنها آیه ای که همه عمل می کنند!

قرآن حکیم

می توان به قطعیت بیان کرد که شاید تنها آیه ای که تقریباً همه ی مردم مقید به عمل کردن به آن هستند ، آیه ای است که می فرماید :« کلوا »

به همین خاطر به سراغ این مبحث می رویم تا ببینیم که آیا خداوند تنها دستور داده است که بخورید ویا در کنار آن دستوراتی دیگر نیز بیان شده است که ما از آنها غافل هستیم !

 

شکرگزار باشید

« كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ »1

در کنار استفاده از نعمات ،شکر گزار باشید ؛به عبارتی در اینجا خوردن با تشکر وسپاسگزاری گره خورده است .

شكر فقط الحمدلله رب العالمین نیست، گر چه این هم نوعی شکر ظاهری می باشد اما حقیقت و باطن شکر این است که نعمات را در راه خدا برای او به مصرف برسانیم .

در این آیه نیز بیان می کند که یکی از انواع شکر این است که نیرویی که در نتیجه ی خوردن نعمات کسب کرده ای را در راه خدا بکار گرفته شود .

 

طغیان نکنید

 آیه‌ی دیگر می فرماید: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا »2 ، «كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ»3

 

دنباله رو شیطان نباشید

« كُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ »4 بخورید و در خط شیطان گام نگذارید.

 خطوه به معنای گام برداشتن است چرا که شیطان به شکل مستقیم با انسان روبرو نمی شود و او را به سوی گناه واشتباه هل نمی دهد بلکه او قدم به قدم و ذره ذره انسان را گمراه خواهد کرد.

 

تقوا پیشه کنید

« وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ »5 بخورید و تقوا داشته باشید ؛ از هر جا هرچیز پیدا کردید وبه شما دادند ، نخورید. تقوا داشته باشید.

 

عمل صالح انجام دهید

 «كُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»6

در این آیه می فرماید : از چیز های حلال بخورید و عمل صالح نیز انجام دهید ، به عبارتی این آیه ، این نکته را متذکر می شود که لقمه تأثیر بسیار زیادی در عملکرد آدمی دارد چرا که اگر از حلال ها خوردید ، نتیجه اش توفیق به انجام عمل صالح خواهد بود .

امام كاظم(ع) فرمود: مال حرام رشد نمی كند ؛ « إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَ إِنْ نَمَى لَا یُبَارَكُ لَهُ فِیهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ » اگر هم رشد كند، بركت ندارد ، زیرا گاهی مال به ظاهر زیاد است ،درآمد بالا است اما وقتی نگاه می کنیم ، می بینیم که به یک چشم بر هم زدن تمام می شود و هیچ برکتی ندارد

حق دیگران را بدهید

« كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ »7 بخورید اما روز برداشت، سهم دیگران را هم بدهید. بخورید و به دیگران بخورانید و حق دیگران را هم بدهید.

 

فساد و اسراف نکنید

اسراف

« كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ »8 بخورید ولی ستمگری و فساد نکنید .

اسراف کردن نیز خود نوعی فساد است ،اگر این سرکشی ها و فساد ها واسراف ها از بین برود ، این تجملات و چشم و هم چشمی ها ریشه کن شوند ، برروی زمین هیچ فقیری پیدا نخواهد شد .

 بهترین نمونه و الگوی مصرف ، نحوه ای است که در قرآن پیرامون خوردن بیان شده است ، پس به این نتیجه رسیدیم که قرآن تنها به خوردن امر نکرده است بلکه همه ی خوردن ها در قرآن بند و تبصره ای دارند .

چه بخوریم ؟

« حَلالاً طَیِّباً »9 مكرر در قرآن آمده است . هم در سوره‌ی بقره ، آیه 168 و هم در سوره مائده ، آیه 88 بیان شده است ؛ آن چیزی كه می ‌خورید ، حلال و طیب باشد .

 

نرخ ها را باید کنترل کرد

مال باید هم حلال باشد و هم طیب . گاهی وقت‌ها مال حلال است ولی طیب نیست ، چون این‌ها با هم فرق دارند .

طیب بودن به معنای ؛ دلپسند است.

بعضی اوقات  به فروشنده ها می گوییم : آقا چرا این جنس را به این قیمت می فروشی ؟ می‌گوید: آقا مال خودم است و دلم می‌خواهد سود بیش‌تری بكنم. مگر اسلام گفته است من این جنس را به چه قیمتی بفروشم ؟!

اگر ما ادعای مسلمانی می کنیم و ادعا داریم که پیرو مردی چون علی (ع) هستیم و نهج البلاغه را قبول داریم ، حضرت علی(ع) به استاندارش می‌فرماید: در بازار باید نرخ‌ها را كنترل كنید! « وَ لْیَكُنِ الْبَیْعُ بَیْعاً سَمْحاً »10

این سخن به این معنا است که داد وستد باید به نحوی باشد كه  مشتری و  فروشنده ، هیچ کدام نباید ضرری بکنند . یعنی كنترل نرخ باید به گونه‌ای باشد كه نه آن قدر سودش کم باشد که چیزی نصیب فروشنده نشود و نه آن قدر زیاد باشد که وقتی مشتری به بازار می رود ، بدون هیچ پولی بیرون بیاید !

امام كاظم(ع) فرمود: مال حرام رشد نمی كند ؛ « إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَ إِنْ نَمَى لَا یُبَارَكُ لَهُ فِیهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ »11 اگر هم رشد كند، بركت ندارد ، زیرا گاهی مال به ظاهر زیاد است ،درآمد بالا است اما وقتی نگاه می کنیم ، می بینیم که به یک چشم بر هم زدن تمام می شود و هیچ برکتی ندارد .

همیشه این طور نیست که هر وقت مال زیادی داریم پس قطعاً آسوده تر و راحت تر خواهیم بود ؛چرا که بسیارند انسان هایی که زندگیشان مملو از ثروت و دارایی است اما حسرت سپری کردن یک روز توأم با آرامش را می خورند و بالعکس داریم انسان هایی را که به ظاهر از مال دنیا چیزی ندارند اما زندگیشان با آرامش در حال سپری شدن است .

به امید آنکه جایگاه برکت در زندگی را بیش از پیش درک کنیم و برای به جریان انداختن آن تلاش کنیم .

 

فرآوری: زهرا اجلال – گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

پی نوشت ها:

1- بقره / 172

2- همان / 60

3- طه / 81

4- بقره / 168

5- مائده / 88

6- مؤمنون / 81

7- انعام / 141

8- بقره / 60

9- همان / 168

10- نهج البلاغه / نامه 53

11- کافی / ج 5 / ص 125



23 دی 1389برچسب:, :: 22:40 ::  نويسنده : حسین       

شباهت های امام عصر (عج) به انبیا علیهم السلام

امام زمان

انبیا و اولیای الهی در طول حیات بشری برای هدایت انسان ها آمده اند و در این راه نیز سختی های بی شماری را تحمل کرده اند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها بازمانده از انبیا و اولیا علیهم السلام است و هر آنچه آن بزرگواران از علم و قدرت و معجزه دارا بوده اند و هر آنچه در اختیار آنان بوده، همگی در حال حاضر در اختیار آن حضرت می باشد. تمام صفات انبیا و مکارم ائمه علیهم السلام در وجود امام مهدی (عج) جمع است و از آن حضرت بروز می کند. بر این اساس، شباهت هایی بین آن حضرت و پیامبران و اولیا الهی وجود دارد که در کتاب های معتبر حدیثی از آن یاد شده است.

 

شباهت به آدم علیه السلام

 

 

خداوند، حضرت آدم علیه السلام را خلیفه خود در تمام زمین قرار داد و او را وارث آن ساخت 1؛ حضرت مهدی (عج) را نیز وارث زمین خواهد ساخت و خلیفه خود در زمین خواهد نمود.2 آدم علیه السلام زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آنکه با کفر و طغیان جنیان مرده بود؛ حضرت مهدی (عج) نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایی حدود الهی زنده خواهد کرد، در حالی که با کفر و معصیت اهل زمین مرده است.3 آدم علیه السلام از گروه بسیار گریه کننده (بُکّائین) بود و در فراق بهشت بسیار گریست4؛ حضرت مهدی(عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه آمده، بر مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار گریسته و می گرید. خداوند تمام اسماء را به آدم علیه السلام آموخت5؛ به حضرت مهدی(عج) افزون بر آنچه به آدم علیه السلام آموخت، مطالب دیگری که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای آن حضرت داده شده را می آموزد. 6

 

شباهت به هابیل علیه السلام و شیث علیه السلام

 

 

نزدیک ترین و خویشاوندترین افراد یعنی قابیل، هابیل را کشت7؛ در مورد حضرت مهدی(عج)  نیز عمویش جعفر کذاب که نزدیک ترین افراد از نظر خویشاوندی به امام بود، قصد کشتن ایشان را نمود.8 حضرت شیث اجازه نیافت علم خویش را آشکار کند؛ زیرا می ترسید همانند برادرش هابیل به قتل برسد؛ حضرت مهدی(عج) نیز تا روز معیّن که خداوند از آن آگاه است، اجازه ندارد علم خویش را آشکار سازد؛ چنانکه در روایت آمده است: حضرت به هنگام ولادت عطسه ای زد و فرمود: «ستمگران پنداشته اند حجت الهی باطل و نابود است، حال آنکه اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود، شک از بین می رود.»9

آدم علیه السلام از گروه بسیار گریه کننده (بُکّائین) بود و در فراق بهشت بسیار گریست؛ حضرت مهدی (عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه آمده، بر مصیبت امام حسین علیه السلام بسیار گریسته و می گرید. خداوند تمام اسماء را به آدم علیه السلام آموخت؛ به حضرت مهدی (عج) افزون بر آنچه به آدم علیه السلام آموخت، مطالب دیگری که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای آن حضرت داده شده را می آموزد

شباهت به نوح علیه السلام

امام زمان

حضرت نوح علیه السلام شیخ الانبیاء نام دارد که بنا بر روایات دو هزار و پانصد سال عمر نمود 10؛ حضرت مهدی(عج) نیز شیخ الاوصیاء است11 و تاکنون در قید حیات می باشد. حضرت نوح علیه السلام با دعای خود که فرمود: «پروردگارا! بر روی زمین بشری از کافران قرار نده> 12، آنها را از بین برد؛ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک می کند. خداوند فرج نوح و اصحابش را آن قدر به تأخیر انداخت تا بیشتر معتقدان به حضرت از او برگشتند و آنان که ایمان حقیقی داشتند بر عقیده خود پابرجای ماندند؛ ظهور و خروج حضرت مهدی(عج) نیز به قدری به تأخیر می افتد که بیشتر معتقدان به حضرت برمی گردند تا آنان که عقیده ای راسخ و حقیقی دارند باقی بمانند.13 نداهای حضرت نوح علیه السلام به شرق و غرب عالم می رسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز هنگام ظهور، میان رکن و مقام می ایستد و فریادی برمی آورد و یارانش را فرا می خواند و ندایش به شرق و غرب عالم می رسد. 14

 

شباهت به ادریس علیه السلام

 

 

ادریس علیه السلام که جدّ پدر نوح علیه السلام است، به آسمان چهارم بالا رفت در حالی که زنده بود؛ حضرت مهدی(عج) نیز برای لحظاتی هنگام تولد به جایگاه والایی در آسمان برده شد.15 هنگامی که دشمنان می خواستند حضرت ادریس علیه السلام را بکشند، وی از قومش غایب شد و طول غیبتش به حدی بود که پیروانش در سختی و شدت و فشار قرار گرفتند16؛ حضرت مهدی(عج)  نیز هنگامی که دشمنان می خواستند او را به شهادت برسانند، غایب شد و در طول غیبتش که بسیار هم طولانی است، شیعیان و پیروانش به منتهای سختی و فشار و مشقت می رسند.17 وقتی غیبت ادریس علیه السلام به طول انجامید، مردم جملگی به درگاه خداوند توبه کردند و تصمیم گرفتند حضرت را یاری نمایند، خداوند نیز حضرت را ظاهر ساخت18؛ حضرت مهدی(عج) نیز ظهور خواهد کرد، اگر مردم به سوی خدا توبه کنند و تصمیم قاطع بر یاری حضرت داشته باشند.

خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد؛ حضرت مهدی (عج) نیز از آتش نجات خواهد یافت. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، هنگامی که حضرت ظهور می کند، مردی نزد ایشان آمده، تقاضای معجزه ابراهیم علیه السلام می کند. حضرت هم دستور می دهد تا آتشی را فراهم کنند، سپس داخل در آتش شده و به سلامت از آن خارج می شود

شباهت به هود علیه السلام و صالح علیه السلام

 

 

خداوند کافران را به وسیله حضرت هود علیه السلام و باد عقیمی که بر آنها فرستاد، نابود کرد19؛ در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) نیز جمعی از کافران به وسیله حضرت و باد سیاهی که خواهد وزید نابود خواهند شد.20 حضرت صالح علیه السلام از قوم خود غایب شد و وقتی بازگشت، عده بسیاری آن حضرت را انکار کردند؛ امام عصر (عج) را نیز انکار خواهند کرد. با آنکه حضرت مهدی (عج) در سن پیری و پس از عمری طولانی ظهور می کند، اما به صورت جوانی کمتر از چهل سال دیده می شود و مردم نیز در آن زمان سه دسته خواهند بود: اهل یقین، اهل شک و انکار کنندگان. اهل انکار را دعوت می کند، او را انکار می کنند؛ پس آنها را می کشد. اهل یقین و شک هم از او علامت هایی می خواهند که ارائه می دهد و آنان با حضرت بیعت می کنند.21

 

شباهت به ابراهیم علیه السلام

حضرت ابراهیم

دوران حمل و ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام مخفیانه بود و حضرت در یک روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند و در یک هفته به قدری که دیگران در یک ماه و در یک ماه به قدری که دیگران در یک سال22؛ حضرت مهدی(عج) نیز از این جهات شبیه حضرت ابراهیم علیه السلام بود.23 هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آتش افکنده شد، جبرئیل برایش لباسی از بهشت آورد؛ حضرت مهدی (عج) هنگامی که قیام می کند، همین لباس را به تن می کند.24

خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش نجات داد 25؛ حضرت مهدی (عج) نیز از آتش نجات خواهد یافت. براساس روایتی از امام صادق علیه السلام، هنگامی که حضرت ظهور می کند، مردی نزد ایشان آمده، تقاضای معجزه ابراهیم علیه السلام می کند. حضرت هم دستور می دهد تا آتشی را فراهم کنند، سپس داخل در آتش شده و به سلامت از آن خارج می شود.26

 

شباهت به لوط علیه السلام و یعقوب علیه السلام

 

 

خداوند فرشتگان را برای یاری حضرت لوط علیه السلام فرستاد27؛ برای یاری امام زمان (عج) نیز فرشتگان فرود خواهند آمد.28 یعقوب علیه السلام در فراق یوسف علیه السلام به قدری گریست تا چشمانش از اندوه سفید شد و بینایی خود را از دست داد در حالی که حضرت خشم خود را فرو می خورد29؛ حضرت مهدی (عج) نیز چنانکه در زیارت ناحیه مقدسه می فرماید، در اندوه جدّش امام حسین علیه السلام بسیار می گرید، در حالی که خشم خود را فرو می برد تا زمانی که اجازه ظهور بیابد و انتقام آن حضرت را از قاتلانش بگیرد. یعقوب علیه السلام منتظر فرج بود30؛ حضرت مهدی (عج) نیز منتظر فرج می باشد.

 

نوشته زهرا رضاییان – بخش مهدویت تبیان

 


 

 

پی نوشت ها:

1. بقره: 30

2. نور: 55

3. بحارالانوار، ج51، ص54

4. همان، ج11، ص204

5. بقره:31

6. موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج1، ص197

7. مائده: 5

8. کمال الدین، ج1، ص320

9. همان، ج2، ص 430

10. مکیال المکارم، ج1، ص199

11. اصول کافی، ج1، ص514

12. نوح: 26

13.کمال الدین، ج2، ص385

14. بحارالانوار، ج53، ص 7 .

15. مجمع البیان؛ ج6، ص519 .

16. مکیال المکارم، ج1، ص202 .

17. بحارالانوار، ج51، ص68 .

18. مکیال المکارم، ج1، ص202 .

19. ذاریات: 42-41 .

20. بحارالانوار، ج53، ص13 .

21.کمال الدین، ج1، ص136 .

22. بحارالانوار، ج12، ص19 .

23. همان، ج51، ص27 .

24. کمال الدین، ج1، ص 142 .

25.انبیا: 69 .

26. مکیال المکارم، ج1، ص 208 .

27.هود: 88 .

28. کمال الدین، ج2، ص 431 .

29. یوسف: 84 .

30.همان: 87.

 



18 دی 1389برچسب:, :: 21:48 ::  نويسنده : حسین       

سنجش بهشتی یا جهنمی بودن!  

بهشت و جهنم

«اِجعَـل هَمَّکَ لِمَعـادِکَ تُصلِـــح » ؛ همّت را مخصوص معادت قرار بده تا صالح باشی، تا در صلاح باشی.(غررالحکم ج1 ص36) 

مجموعــا به وجــود خودتــــان خوب دقــت کنید که هــمّ شما بـر چیست؟ هـــمّ و غــــمّ شما در 24 سـاعت چیسـت؟

اگر همّ و غمّتان آخــرت است، امیـد هست و اگر نیست، امیدی نیست. خوب بررسی کنید و سعـی کنید اشتبـاه نکنید، نفسِ شما با کیــد خفــی شیطان خودتــان، شما را فریب ندهد.

هــمّ و غــمّ  شما به چه مصروف است؟ ناراحتی تـان از چیست؟ غصه هاتــان از چیست؟ اگر دیدید معــاد است، آخرت است، در راه صلاح و اصــلاح هستید. اما آن چیزی که برای آن شب و روز سعی می کنید، بود و نبود آن شمــا را ناراحت می کند، غیر خــدا، غیر آخـــرت است ولو برای آخـرت قدم هـایی بر می دارید، حتمـا راه صلاح نیست، شما در راه نجات نیستید.

اگر یک وقتــی به راه افتادید، واضـح و روشــن شد همّ و غمّ شمــا آن ســو است، حاکــم بر وجود شما چــیز دیگر است، گذشتــه شما، شما را محــزون کرده که چــه کرده اید و جبـــران می کنید، وقتی اینطــور بود بدانید راه امیــدی هست؛ اینجور آدم ها به دنیــا هـم می پردازند، شبیـه کسـی است که به کــاری در حاشیــه می پردازد.

درسوره مبارکه « ص » آیه 26 از حضرت داود علیه السلام ذکــری می فرماید؛ می فرماید: بنده اَوّاب (بسیار توبه کننده) مــن بود، ای داود تــو را در زمین خلیفــه قرار دادیم، بین مــردم با حــق حکم کــن؛ از هــوی تبعیّـت نکــن که تـو را از راه حــق منحــرف می کند.

به اندازه ای که انســان از هـوی تبعیـت کرد اگر چه کـم، از راه گمـراه شده است، هر چـه بیشتر باشد به همـان اندازه از راه حـق منحرف شده است. ایـن خیلی تکـان دهنده است اگر انســان دقت بکند و اگر تشریح بشود، تفسیر بشود، بیشتر می فهمد؛ اگر مـا به خودمان تطبیـق بکنیم که چقـدر تبعیت از هوی است، می شود سخت نگران نباشد؟ پیر نشود؟ می شود خوش باشد؟!

دنبالش می فرماید: حقیقت ایـن است آنها که از راه خـدا گمراه می شوند، برای آنها عـذاب شدید است چون یوم حســاب را فراموش کرده اند. آن حرفهای عوام را بیــاد بیاورید و این آیـه را نیـز دقت کنید؛ عوام آن است که قــرآن را خوب نمی فهمد. آیا می شود این آیـه را طور دیگری معنی کرد؟ آیـا می شود گفت، آنها که از راه خــدا منحرف شدند، خدا ارحم الراحمین است؟

این طاعتی که ما می کنیم و می گوییم، سبحــان الله، یعنی اینها مناسب حــق نیست، درنتیجــه عجب به سراغ انسان نمی آید؛ اینـــکه در تسبیــح خـدای متعــال می گوییـم سبحــــان الله، یعنی از این طـاعت من، خدا منــزه است؛ از همه چـیز منـزه است. خدا این عالـم و آسمـان و زمین را خلــق کرده که حتی یک برگ کوچک هم حساب دارد، آنوقت این چیـزها چگونه مناسبش خواهد بود...

در اصول کافــی باب فضـــل قرآن، امام باقــر علیه السلام از حضرت رسـول اکـرم صلی الله علیه و آله و سلّم، روایتی را نقــل می فرمایند: إنـی لَاَعجبُ کیـفَ لا اَشیبُ اذا قَـرأتُ القرآن؛ برای من تعجــب آور است که چگونه می شود مـن پیــر نشوم  وقتی قـــرآن می خوانم. و در روایت دیگر هست که سوره هــود و واقعــه ... مرا پیر کرد.

انسان اگر در حدّ خودش قرآن را بفهمد فریـــادش بلنــد می شود، اگر خودش را با آن تطبیق بکند کمــا اینکه اهلــش ایــن چنیـن هستند. قرآن بهترین میزان است برای سنجش عمل باید در توصیفاتش از اشقیا و اتقیا دقیق شد و دید که از کدام دسته هستیم .

ممکن است ما آدم هایی باشیم که پیش خود گمان میکنیم چون نماز را میخوانیم دیگر تمام شد پس بنده خوب خداییم این نمیشود ملاک سنجش خود نباید به خود تخفیف دهیم چون معلوم نیست هیچ نمازی از ما پذیرفته شده باشد . برای دقیق تر شدن در اینکه واقعا آخرتمان در چه حال است خود را اینطور بررسی کنیم که چه چیز ما را خوشحال میکند و چه چیز میرنجاند در تنهایی مان معمولا چکاری انجام میدهیم دقت در این امور واقعا هدایت کننده است حداقلش این است که دچار عجب نمیشویم.

بهشت-جهنم

 « سُـرورُِ المُؤمنِ بطاعَةِ رَبّـهِ وَ حُزنهُ عَلی ذَنبِـهِ » (غرر و دُرر ، ج1 ص 516 ) ؛ شادی مؤمن از اطاعت پروردگارش است و غمش از انجام گناه .

... ما شاد و خوشحال می شویم که فلان کار، فلان معامله و امثال این ها درست شد و محزون می شویم که فلان مسأله و آن خرید درست نشد؛ اینها مال مؤمـن نیست، یعنی وصف مؤمن نیست. اگر مؤمـن واقعی باشد، سرور و شادیش فقـط به این است که پروردگارش را اطــاعت کرده است و خوشحال می شود، اگر به گناه مبتلا شد، محزون می شود.

این طاعتی که ما می کنیم و می گوییم، سبحــان الله، یعنی اینها مناسب حــق نیست، درنتیجــه عجب به سراغ انسان نمی آید؛ اینـــکه در تسبیــح خـدای متعــال می گوییـم سبحــــان الله، یعنی از این طـاعت من، خدا منــزه است؛ از همه چـیز منـزه است. خدا این عالـم و آسمـان و زمین را خلــق کرده که حتی یک برگ کوچک هم حساب دارد، آنوقت این چیـزها چگونه مناسبش خواهد بود...

الحمــد لله یعنی حمد مخصوص خداست، هر چه خوب است خدا خواسته خوب شود، پس مــال خداست؛ خـدا بنا باشد کسی را به جــوار خودش راه بدهد، این نه بـرای این است که عملش منـاسب بوده، بلکه به فضــلش این کار را می کند.

این بیان، هم ازحضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، هست و هم از حضرت امیرمؤمنان صلوات الله علیه: ما عبـدناک حـق عبـادتک و ما عــرفناک حــق معرفتک؛ ما آنکه حــق عبــادت توست بجـا نیـاوردیم و آنـچه که حـق معــرفت توست، نشنـاختیم تــو را. با این وصف دیگر چه عُجبــی؟!

آن تسبیح که می گوییم الله اکبـــر، یعنی خدا بزرگــتر است، یعنی بزرگتر از این است که توصیـف شود؛ الحمــد لله یعنی هر چه حمــد و ستایش برای هر چه بکنید، این حمـد، مال خداست و بـرای اوست؛ متوجه باشیم که این عمل زمینه ساز می شود که فضـــل خدای متعال، شامــل حـال بشود.                           

« مَن عَـرف نَفسـه لا یُفارقه الحُزنُ و الحَـذَر» ؛ (غرر الحکم ج1 ص 228) کسی که خودش را شناخته باشد دو چیز از او مفارقت نکند: حزن و ترس دائم

کسی که خود را بشناسد باید اینگونه باشد که از حزن اخروی که صالحان همیشه در وجودشان حاکم است، برای آنچه که در پیش دارند، جدا نباشد.         

         

 

دل شکسته حافظ به خاک خواهد بود

 

چو لاله داغ هوایی که در جگر دارد

 

 

 

 

نه من و نه شما خود را نشناختیم وگرنه این حزن و حذر را داشتیم، هیچ چیز را نفهمیدیم. نشناخته ایم که تا به چیزی میرسیم مست و شادان میشویم و همینکه از دستش دادیم گویا زمین و آسمان بهم رسیده است ما حزن همه چیز داریم الا آخرتی که خواه ناخواه در پیش رو داریم . 

انسان اگر در حدّ خودش قرآن را بفهمد فریـــادش بلنــد می شود، اگر خودش را با آن تطبیق بکند کمــا اینکه اهلــش ایــن چنیـن هستند. قرآن بهترین میزان است برای سنجش عمل باید در توصیفاتش از اشقیا و اتقیا دقیق شد و دید که از کدام دسته هستیم .

 در حکمتی دیگر حضرت امیر صلوات الله علیه می فرمایند:

بهشت

« اَنجـحکُم اَصـدَقُـکُم » ؛ هر کدام از شما در برابر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین، و در مقام توسل به ولایت حضرات اولیاء، صادق تر باشد، او نجات یافته تر است؛ هر چه صدق بیشتر باشد، نجات او تضمین شده است و به نجات اخروی نزدیک است.

هر چه از صدق انسان کم باشد، نجات اخرویش مورد تردید، و خسران و هلاکت ابدی او را تهدید می کند.

شما اگر فکرتان همین اندازه کار کرد، برگردید و به خودتــــان نگاه کنید و محــــــاسبه و بررسی نمایید که شما چه هستید در ارتباط با این کلام.

خودمان بهتر می دانیم که چقدر صادق و چقدر کاذب هستیم؛ آن وقت با آن بیان خودتان را منصفانه مقایسه کنید با آنچه که در نماز، دعا و ذکر، به خدا و رسول و ائمه، می گوییم به تناسب؛ یکی از ما و شما پیدا می شود که واقعا فکر کند، صدقش لااقل به اندازه کذبش است، یعنی نصف به نصف.

البته خـــدا و رســـول الله و ائمـــه صلوات الله علیهم اجمعین انســـان را بهتر از خـــودش می شناسند. هر چه ما خود را بشناسیم به آن اندازه ایی که خدا و رسول و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین و اهل دل می شناسند، آن قدر نمی شناسیم؛ قطعا از خود ما، ما را بیشتر و بهتر می شناسند.

 

 

آنــچه  بینـد در جبیـنت  اهــل دل

 

تو  نبینی در خود ای از خود خجل

 

 

 

بهر حال بررسی کنید که راست می گویید، تدبر در قرآن کنید؛ قرآن، قرآن، قرآن، هر که به هر جا که رسید، از تدبر در قرآن است؛به قول حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.

 

 

حافظا در کنـج فقـر و خلوت شبهای تار

 

 تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

 

 

 

خدای متعال در قرآن خوبان را بسیار زیاد یاد می کند: الصادقین الصادقات، اوصاف آنها را اینگونه یاد می کند: القانتین و القانتات، الذاکرین و الذاکرات، الصابرین و الصابرات؛ قرآن از اینها یاد کرده، پس تدبر در قرآن کنید و ببینید راست می گویید، با خودتان خلوت کنید؛ "لیس للانسان الا ما سعی" در زیارات می فرماید: «حق مجاهدت را بجا بیاورید  گرنه مجاهدت های سرسری به جایی نمی رسد؛ شما مجاهدتتان را آن چنانکه حق مجاهدت است و قرآن دستور داده است انجام داده اید؟»

چشم و گوش را باز کنید، مواظبت کنید، حرف و سخن جاهلان و تفسیر و راه نشان دادن آنها شما را هم در جهل و بی خبری غوطه ور نکند ... . 

 

منبع : پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله شیخ محمد شجاعی

فرآوری: محمدی _گروه دین و اندیشه تبیان



11 دی 1389برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : حسین       

دعای الیاس پیامبر در سجده

دعای الیاس پیامبر در سجده

 

مفضل بن عمر می‌گوید: همراه دوستان برای ملاقات با امام صادق ـ علیه السّلام ـ رهسپار شدیم، به در خانه آن حضرت رسیدیم ولی خواستیم اجازه ورود بگیرم، پشت در شنیدم كه آن حضرت سخن می‌گوید، ولی آن سخن عربی نبود و خیال كردیم كه به لغت سریانی است، سپس آن حضرت گریه كرد، و ما هم از گریه او به گریه افتادیم، آن گاه غلام آن حضرت بیرون آمد و اجازه ورود داد.

ما به محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسیدیم، پس از احوالپرسی، من به امام ـ علیه السّلام ـ عرض كردم! «ما پشت در، شنیدیم كه شما سخنی كه عربی نیست و به خیال ما سریانی است، تكلم می‌كردی، سپس گریه كردی و ما هم با شنیدن صدای گریه شما به گریه افتادیم».

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «آری من به یاد الیاس افتادم كه از پیامبران عابد بنی اسرائیل بود،‌و دعایی را كه او در سجده می‌خواند، می‌خواندم، سپس امام ـ علیه السّلام ـ آن دعا و مناجات را به لغت سریانی، پشت سرهم خواند، كه سوگند به خدا هیچ كشیش و اسقفی را ندیده بودم كه همانند آن حضرت آن گونه شیوا و زیبا بخواند،‌ و بعد آن را برای ما به عربی ترجمه كرد و فرمود: الیاس در سجودش چنین مناجات می‌كرد:

اتراك معذبی و قد اظمأتُ لك هو اجری، اَتُراكَ مُعذبی و قد عفَّرْتُ لك فی التراب، اتراكُ مُعذبی و قد اجتنبتُ لك المعاصی، اتراك معذبی و قد اسهرتُ لك لیلی!

خدایا آیا براستی تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی، با اینكه روزهای داغ به خاطر تو «با روزه گرفتن» تشنگی كشیدم؟ آیا تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی، در صورتی كه برای تو، رخسارم را «در سجده» به خاك مالیدم؟! آیا تو را بنگرم كه مرا عذاب كنی با آن كه بخاطر تو، از گناهان دوری گزیدم، آیا تو را ببینم كه مرا عذاب كنی با اینكه برای تو هر شب را به عبادت به سر بردم؟!

خداوند به الیاس، وحی كرد: «سرت را از خاك بردار كه من تو را عذاب نمی‌كنم».

الیاس عرض كرد: «ای خداوند بزرگ اگر این سخن را گفتی كه تو را عذاب نمی‌كنم ولی بعداً مرا عذاب كردی چه كنم؟! مگر نه این است كه من بنده تو و تو پروردگار من هستی.

باز خداوند به او وحی كرد: ارفع رأسك فانی غیرُ مُعذبك، انی اذا وعدتُ وعداً و فَیتُ به.

سرت را از سجده بردار كه من تو را عذاب نمی‌كنم، و وعده‌ای كه داده‌ام به آن وفا خواهم نمود.

 

منبع: پایگاه اندیشه قم

جهرمی زاده- گروه دین و اندیشه تبیان



7 دی 1389برچسب:, :: 22:58 ::  نويسنده : حسین       

درس معلّم به فرشته ها (1)

حضرت آدم علیه السلام

اشاره:

 

 

از مسائلی که در داستان زندگی آدم ابوالبشر درخشندگی و اهمیت خاصی دارد، مسئله تعلیم اسما به اوست که وجه امتیاز وی از فرشتگان قرار گرفت و فرشتگان پس از مشاهده این حقیقت زبان به اعتراف گشوده و فضیلت و برتری او را پذیرفتند.

اما این‌‌که آن اسم‌ها چه بود و آدم چگونه آن‌ها را فرا گرفت و چرا فرشتگان نتوانستند آن‌ها را بیاموزند، چندان روشن نیست و پی بردن به حقیقت و راز آن، نیازمند بررسی و تعمّق بیش‌تری است.

نویسنده در این مقال، کوشیده است ضمن تبیین راز برتری حضرت آدم از فرشتگان، از حقیقت أسماء پرده گشایی کند.

شایان ذکر است در شماره آتی نوشتار حاضر، سوالاتی اساسی و شبهاتی چند پیرامون این حقایق مطرح و پاسخ خواهند یافت.

در قرآن نیز تنها چند آیه به صورت کلی به این حقیقت اشاره دارد: آیاتی از سوره بقره (31 ـ 33)، که با صراحت بیش‌تر از این واقعیت سخن گفته است، آیه 85 سوره اسرا و آیات 1 ـ 4 سوره الرحمن.

اما آیات سوره بقره: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسماء کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِاسماء هَؤُلاء إِن کنتُمْ صَادِقِینَ؛؟31? و [خدا] همه [معانى] نام‌‌ها را به آدم آموخت، ‏سپس آن‌‌ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى‏گویید از اسامى این‌‌ها به من خبر دهید.»

«قَالُواْ سُبْحَانَک لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ؛ 32 گفتند منزهى تو، ما را جز آن‌‌چه [خود] به ما آموخته‏اى، هیچ دانشى نیست تویى داناى حکیم.»

«قَالَ یا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ و َمَا کنتُمْ تَکتُمُونَ؛?33 فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان‌‌ها و زمین را مى‏دانم و آن‌‌چه را آشکار مى‏کنید و آن‌‌چه را پنهان مى‏داشتید، مى‏دانم.»

این آیات اولاً به تعلیم اسما به آدم و ثانیاً به عرضه آن بر فرشتگان و ناتوانی آنان از درک آن مربوط می‌‌شود.

وقتی خداوند به فرشتگان اعلام کرد که می‌خواهم در زمین جانشین قرار دهم، آن‌ها دو چیز را معیار دانسته و بر اساس آن، حکم به عدم صلاحیت آدم برای این امر کرده و گفتند: اینان فسادانگیز و خون‌ریزند، بدین‌جهت شایسته خلافت الهی در زمین نیستند درحالی‌‌که ما تسبیح‌گوی و تقدیس‌کننده توییم.

خداوند در این آیات اشاره می‌کند که راز خلافت آدم این نیست که آنان خون‌ریز نیستند، چون خون‌‌ریزی و فساد را از نسل آدم نفی نفرمود و نیز عدم شایستگی فرشتگان برای خلافت این نیست که خدا را تسبیح و تقدیس نمی‌کنند، زیرا سخن فرشتگان را نیز نفی نکرده است، بلکه معیار برتری آدم و راز و رمز شایستگی او برای خلافت را تحمل و آگاهی او به چیزی می‌داند که فرشتگان تاب تحمل و استعداد درک آن را ندارند و آن اسم‌هایی است که غیب آسمان و زمین به حساب می‌آید و آگاهی بر چنین اسم‌‌ها و حقایقی، سبب امتیاز آدم بر فرشتگان شده است.

به دیگر سخن از این آیات فهمیده می‌شود که دایرمدار خلافت انسان، علم اوست؛ چون خداوند هم در پاسخ اجمالی به فرشتگان سخن از علم به میان آورده و فرموده است: «انی اعلم ما لا تعلمون»، و هم در مقام پاسخ تفصیلی، تعلیم اسما را مطرح کرده و استعداد آدم به درک آن را بر رخ فرشتگان کشیده و آن‌ها را وادار کرده است، اعتراف کنند که چنین توانی ندارند.

آیة الله جوادی آملی نیز گوید: «باید دید این نام‌هایی که دانستن آن سبب مزیت آدم بر فرشتگان شده، چه بوده که چنین اهمیتی داشته است. مراد از اسما، حقایق غیبی عالم است که به جهت نشانه خدا بودن بر آن‌ها، اسم اطلاق می‌شود، حقایقی که دارای شعور و عقل و پوشیده در حجاب غیب و مخزون عندالله هستند و خود خزینه اشیای عالم‌اند و به همین جهت دربردارنده همه چیزهایی هستند که در عالم وجود دارد، اعم از غیب و شهود.»

حضرت آدم(ع)

و این بدان معناست که انسان کامل برای خلافت الهی، دارای خصوصیتی است که در فرشتگان نیست، چه او چیزهایی می‌داند که آن‌‌ها نمی‌دانند و هر انسانی که عالم‌تر است، خلافت الهی را بهتر نمایان می‌سازد، البته هر علمی چنین ارزشی ندارد که معیار خلافت شود، بلکه علم به اسماست که چنین اثری دارد.

بر همین اساس وقتی فرشتگان در جریان خلقت آدم، تسبیح و تقدیس را مطرح ساختند، خداوند در جواب آنان نفرمود: انسان نیز اهل تسبیح و تقدیس است، بلکه عالم بودن او را گوش‌زد کرد...؛ یعنی علم و معرفت است که از همه اسم‌ها برتر است و به آنان بها می‌دهد، چنان‌که ارزش عبادت نیز به علم و شناخت است، چون آن‌چه که باعث کمال عبادت می‌شود، خلوص است و آن‌چه سبب خلوص می‌گردد، معرفت است.

پس خلیفة الله کسی است که یا بالفعل همه حقایق جهان را بداند و یا از استعداد اطلاع بر آن برخوردار و مظهر جمال و جلال الهی باشد، خلیفة الله کسی است که نه تنها معلم افراد بشر، بلکه معلم فرشتگان نیز باشد و چیزهایی به آنان بیاموزد، که نه تنها آن‌ها را نمی‌دانند، بلکه جز به وسیله این معلم نمی‌توانند به آن‌‌ها دسترسی پیدا کنند، لذا فرشتگان پس از آگاهی از علم آدم بر اسما، به ناتوانی خود پی بردند.1

به قول حافظ:

 

در ازل پــــــرتــو حسنـت ز تــجــلـــی دم زد

 

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

جلوه‌‌ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت

 

عیـن آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

 

 

 

شاعر دیگری گوید:

 

 

پــس شد آدم علــم الاسما بنام

 

سرّ اشیا منکشف بر وى تمام

 

از خواص و نفع و ضر و خیر و شر

 

از حقیقــت وز معــانى وز صور2

 

 

 

مراد از اسما چیست؟

در این‌که منظور از این اسم‌ها چیست، اقوالى بیان شده است:

صاحب تفسیر اطیب البیان می‌گوید: «مراد از علم اسما، مجرد شناخت لغت و الفاظ نیست، زیرا اولاً معرفت به لغات و الفاظ، از علوم جزئیه است و جزو کمالات نفسیه و علوم عقلیه نیست تا موجب مقام خلافت خدایى شود، ثانیاً منافى با کلمه «ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ» است، زیرا اگر مراد از اسما لغت و الفاظ باشد، مناسب این جمله نیست و نمی‌شود آن را بر دیگری عرضه کرد. ثالثاً اطلاق اسما بر الفاظ اصطلاح است والّا حقیقت اسم علامت و نشانه شیئى است؛ یعنى اسم چیزى است که به حقیقت اشیا دلالت داشته باشد. از سوی دیگر به قرینه ضمیر هُم در «ثم عرضهم» و «باسمائهم» و کلمه هؤلاء در «باسماء هؤلاء» معلوم می‌شود که اسما ذوى العقول هستند، از جن و انس و ملائکه یا تغلیب با ذوى العقول است و به قرینه الاسماء که جمع با الف و لام است و مخصوصاً با تأکید به کلمه کل، دلالت بر عموم موجودات از بدو خلقت تا انقراض آن دارد، بلکه می‌توان گفت معرفت به اسما صفات الهیه، مثل علم قدرت حیات و عظمت کبریایى و غیر آن‌ها و افعال الهى از قبیل خالقیت، رازقیت، رحیمیت، رحمانیت و علم به اسم اعظم الهى را شامل می‌شود.»3

در  تفسیر نمونه، نیز گوید: «علم اسما چیزى شبیه «علم لغات» نبوده است، بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آن‌ها بوده است، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادى و معنوى این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد، هم‌چنین استعداد نام‏گذارى اشیا را به آدم ارزانى داشت تا بتواند اشیا را نام‏گذارى کند و هنگام نیاز  با ذکر نام، آن‌ها را بخواند و مجبور نباشد عین آن چیز را نشان دهد و این خود نعمتى است بزرگ، ما هنگامى به اهمیت این‏ موضوع پى مى‏بریم که مى‏بینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همه ذخایر علمى گذشتگان در نوشته‏هاى او جمع است، و این به‌‌ خاطر نام‏گذارى اشیا و خواص آن‌‌هاست، وگرنه هیچ‌گاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.»4

آیة الله جوادی آملی نیز گوید: «باید دید این نام‌هایی که دانستن آن سبب مزیت آدم بر فرشتگان شده، چه بوده که چنین اهمیتی داشته است. مراد از اسما، حقایق غیبی عالم است که به جهت نشانه خدا بودن بر آن‌ها، اسم اطلاق می‌شود، حقایقی که دارای شعور و عقل و پوشیده در حجاب غیب و مخزون عندالله هستند و خود خزینه اشیای عالم‌اند و به همین جهت دربردارنده همه چیزهایی هستند که در عالم وجود دارد، اعم از غیب و شهود.»5

فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ایشان را از اسماشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان‌‌ها و زمین را مى‏دانم و آن‌‌چه را آشکار مى‏کنید و آن‌‌چه را پنهان مى‏داشتید، مى‏دانم.»

در مجمع البیان نیز اقوالی به شرح زیر در این باره نقل شده است:

1ـ قتاده می‌گوید: منظور از اسم‌ها، معانى و حقیقت آن‌هاست، زیرا بدیهى است فضیلت در الفاظ و اسامى نیست، جز به اعتبار معنى و حقیقت.

وقتى که اسرار و حکمت این نام‌ها را خداوند بیان کرد، ملائکه اقرار کردند که علم و اطلاعى ندارند و اصولاً تا چیزى را خدا به آن‌ها نیاموزد و نگوید، آنان نخواهند دانست.

2ـ ابن عباس و سعید بن جبیر و بیش‌‌تر مفسّران می‌گویند: منظور از نام‏ها، نام تمام صنعت‌ها، اصول و رموز کشاورزى، درخت‏کارى و تمام کارهایى است که مربوط به امور دین و دنیا بوده و خدا به آدم آموخت.

حضرت آدم(ع)

3ـ برخى گفته‏اند: نام تمام چیزهایى که خلق شده، یا نشده و یا بعداً آفریده خواهد شد، به او آموخت.

4ـ على بن عیسى می‌گوید: فرزندان آدم همه زبان‌هاى مختلف را از پدر آموختند و پس از تفرقه و پراکندگى، هر دسته‏اى به زبانى که عادت داشتند، تکلّم می‌‌کردند، ولى با این حال به همه زبان‌ها دانا بودند تا زمان حضرت «نوح»، پس از طوفان، بیش‌‌تر مردم هلاک گشته و باقی‌مانده نیز متفرّق شدند و هر قومى، زبانى را که بهتر مى‏دانستند انتخاب نموده و بقیه زبان‌ها را تدریجاً فراموش کردند.

5ـ از امام صادق(ع) سؤال شد که منظور از نام‏هایى که خدا به آدم آموخت چیست؟ فرمود: «نام زمین‌ها، کوه‏ها، درّه‏ها، بیابان‌ها و ...، در این هنگام نگاهش به فرشى که بر زمین گسترده شده بود و حضرت به روى آن قرار داشت افتاد و فرمود: حتى نام این فرش را نیز خدا به او آموخت»، و گفته شده که منظور از نام‌ها، نام ملائکه و فرزندان خود آدم بوده است.

برخى گفته‏اند فواید، امتیازات و نام‌هاى حیوانات و این‌که از هر حیوانى  چه کارى ساخته است را نیز خداوند به او آموخت.

نحوه تعلیم خداوند به آدم چگونه بود؟

در این زمینه نیز نظرات مختلفی ابراز شده است:

1ـ خداوند این معانى و اسما را به قلب او الهام کرد و زبانش به آن معانى گویا شد که خود، اعجاز و خرق عادت بود.

2ـ او را به فرا گرفتن آن اسما وادار کرد.

3ـ اول بار، زبان ملائکه را به او آموخت و آدم با آن زبان بقیه زبان‌ها را یاد گرفت.

4ـ خداوند اسم‌هاى اشخاص را به آدم آموخت، بدین ترتیب که خود آن اشیا را حاضر کرد و بعد، اسم و خاصیت هر یک را به او گفت.

 

چگونگی نشان دادن اسم‌‌ها به ملائکه

«ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکةِ»

در این‌که خداوند چگونه این اسم‌ها را بر ملائکه عرضه نموده نیز، در میان مفسرین اختلاف است. در مجمع البیان، وجوهی ذکر می‌شود:

1ـ خدا معانى آن نام‌ها را آفرید، به طورى که ملائکه آن‌ها را دیدند.

2ـ آن‌چنان اشیا را در ذهن ملائکه روشن و مجسّم کرد که گویى آن‌ها را می‌دیدند.

3ـ یک فرد از هر جنس و نوع را بر ملائکه عرضه داشت.

و پس از آن‌که خداوند موجودات را به آنان نشان داد و از آن‌ها خواست که اسم و خاصیت‌شان را بیان کنند: «فَقالَ أَنْبِئُونِی بِاسماء هؤُلاءِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ»، ملائکه نتوانستند و آدم توانست. به این ترتیب بر ملائکه روشن شد که آدم صلاحیت سکونت در زمین و خلافت آن را دارد. این مطلب بیش‌تر تأیید می‌کند که منظور از اسم‌ها که خدا به آدم آموخت، همان شناسایى قوانین طبیعت، آباد کردن زمین، نشاندن درخت‌‌ها و مانند آن است که با زندگى در زمین سازگار می‌باشد.

 

ادامه دارد...

نوشته ی: جعفر فکری

فرآوری: شکوری-گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1. تفسیر تسنیم، ج 3 ص 162.

2. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج ‏1، ص 392.        

3. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏1، ص 505.

4. تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 176.

5 . تفسیر تسنیم، ج 3، ص 162.

 

منابع استفاده شده:

 مجمع البیان، ج 1 ص 81 .

تفسیر نمونه، ج 1، ص 176.

مجموعه‏ آثار استاد شهید مطهرى،  ج ‏4، ص 271.  

همان، ج ‏4، ص 796.

 مجادله (58)  آیه 11.

آل عمران (3) آیه 164 و جمعه (62)  آیه 2.

بحار الانوار، ج 1، ص 206.

 همان، ص177.

همان، ص 167.

 همان، ص 204.

 



مسابقه ای که در آن "پیامبر" پیروز نشد

شترسواری

اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است

مسلمانان به مسابقات اسب دوانى و شتردوانى و تیراندازى و امثال اینها خیلى‏ علاقه نشان مى‏دادند، زیرا اسلام تمرین كارهایى را كه دانستن و مهارت در آنها براى سربازان ضرورت دارد سنت كرده است. بعلاوه خود رسول اكرم كه رهبر جامعه اسلامى بود، عملا در این گونه مسابقات شركت مى‏كرد و این بهترین تشویق‏ مسلمانان خصوصا جوانان براى یاد گرفتن فنون سربازى بود.

تا وقتى كه این سنت‏ معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امور تشویق مى‏كردند، روح‏ شهامت و شجاعت و سربازى در جامعه اسلام محفوظ بود.

رسول اكرم گاهى اسب و گاهى شتر سوار مى‏شد و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه مى‏داد. رسول اكرم شترى داشت كه به دوندگى معروف بود، با هر شترى كه مسابقه داده‏ بود برنده شده بود.

كم كم این فكر در برخى ساده لوحان پیدا شد كه شاید این شتر از آن جهت كه به رسول اكرم تعلق دارد از همه جلو مى‏زند. بنابراین ممكن نیست در دنیا شترى پیدا شود كه با این شتر برابرى كند.

تا آنكه روزى یك اعرابى بادیه نشین با شترش به مدینه آمد و مدعى شد، حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم. اصحاب پیغمبر با اطمینان كامل براى تماشاى این مسابقه جالب، مخصوصا از آن جهت كه رسول اكرم شخصا متعهد سوارى شتر خویش شد، از شهر بیرون دویدند. رسول اكرم و اعرابى روانه شدند و از نقطه‏اى كه قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود شتران را به طرف تماشاچیان به حركت درآوردند.

هیجان عجیبى در تماشاچیان پیدا شده بود. اما برخلاف انتظار مردم، شتر اعرابى،‏ شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت. آن دسته از مسلمانان كه درباره شتر پیغمبر عقاید خاصى پیدا كرده بودند، از این‏ پیشامد بسیار ناراحت شدند؛ خیلى خلاف انتظارشان بود.

قیافه هاشان در هم شد. رسول اكرم به آنها فرمود: «اینكه ناراحتى ندارد، شتر من از همه شتران جلو مى‏افتاد، به خود بالید و مغرور شد، پیش خود گفت من بالا دست ندارم. اما سنت‏ الهى است كه روى هر دستى دستى دیگر پیدا شود، و پس از هر فرازى، نشیبى برسد، و هر غرورى در هم شكسته شود.» به این ترتیب رسول اكرم، ضمن بیان حكمتى آموزنده، آنها را به اشتباهشان‏ واقف ساخت.‏ (1)

 


 

 

برگرفته از داستان راستان

تنظیم شده توسط موسوی

(1) .وسائل‏،ج 2/ص 274.



1 دی 1389برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : حسین       

میكائیل آرى، جبرئیل خیر!

رفت و آمد جبرئیل

در قرآن کریم می خوانیم:

قلْ مَنْ كانَ عَدُوّاً لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنینَ (بقره/97)

مَنْ كانَ عَدُوّاً لِلّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میكالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّلِلْكافِرینَ (بقره/98)

آنها مى گویند: «ما با جبرئیل دشمن هستیم»! بگو: «كسى كه دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست; چرا كه) او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است; در حالى كه كتب آسمانى پیشین را تصدیق مى كند; و هدایت و بشارت است براى مؤمنان».

كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میكائیل باشد (كافر است; و) خداوند دشمن كافران است.

آیات قرآن و شأن نزول هایى كه پیرامون آنها وارد شده است مى رساند كه جامعه یهود و یا لااقل یهود معاصر با پیامبر، جبرئیل را دشمن داشته و او را فرشته عذاب مى نامیدند تا آنجا كه درباره او مى گفتند كه خداوند به او دستور داده بود كه نبوت را در سلسله فرزندان اسراییل قرار دهد ولى او آن را به فرزندان اسماعیل داد و جمله «خان الأمین» كه نویسندگان جاهل و نادان به شیعه نسبت مى دهند مربوط به این گروه است كه او را به خیانت در عوض كردن محل نبوت متهم كرده و به عللى او را دشمن مى داشتند1 و به مودت میكاییل تظاهر كرده و به جبرییل عداوت مى ورزیدند.

در منابع یهود نیز سخن از جبریل و میکال آمده است ، از جمله در کتاب دانیال جبرئیل به عنوان مغلوب کننده رئیس شیاطین و میکائیل به عنوان حامى قوم اسرائیل معرفى شده است

 

شأن نزول:

امین الاسلام، علامه طبرسی در تفسیر شهیر "مجمع البیان" در شأن نزول کریمه یاد شده می نویسد:

از ابن عبّاس نقل كرده اند كه: هنگامى كه پیامبر گرامى(ص) وارد مدینه شد، گروهى از یهودیان فدك و پیشواى دینى آنان - «ابن صوریا» - به حضورش رسیدند و به پرسشهاى گوناگون پرداختند؛ ازجمله پرسیدند:

اى پیامبر خدا! خواب شما چگونه است؟

پیامبر(ص) فرمود: به وقت خواب، دو چشم من به خواب عمیق مى روند، امّا در همانحال قلبم بیدار و هوشیار است.

گفتند: شگفتا! ما در كتاب آسمانى خویش خوانده ایم كه خواب آخرین پیامبر خدا همینگونه است كه تو گفتى.

و نیز پرسیدند: به ما بگو كه فرزند از پدر است یا مادر؟

پیامبر(ص) فرمود: هر دو.

پرسیدند: چرا بعضى از كودكان به عموهاى خود شباهت دارند و برخى به داییهاى خویش؟

پیامبر(ص) فرمود: هركدام از نطفه زن یا مرد از دیگرى توانمندتر بود، كودك به آن سو شباهت پیدا مى كند.

پرسیدند: اى پیامبر! همه را درست گفتى. اینك پروردگارت را به ما معرّفى كن.

پیامبر(ص) با نام خدا سوره «قل هواللَّه» را خواند و براى آنان روشنگرى فرمود.

«ابن صوریا» گفت: اى پیامبر خدا! ما آماده ایم به شما بعنوان آخرین پیام آور خدا ایمان بیاوریم. تنها یك پرسش دیگر مانده است.

پیامبر(ص) فرمود: بپرسید.

گفت: كدامیك از فرشتگان، پیام خدا را به شما مى رساند؟

پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل.

«ابن صوریا» گفت: او دشمن ما است؛ اوست كه پیام جهاد و كشتار و سختیها را مى آورد. امّا میكائیل پیام آور آسایش و گشایش و راحتى است. اگر میكائیل آورنده وحى به سوى تو بود، ما به تو ایمان مى آوردیم؛ ولى اینك كه آورنده وحى جبرئیل است، به تو ایمان نخواهیم آورد. 2

 

ملت بهانه جو!

قرآن

بررسى شأن نزول آیه فوق انسان را بار دیگر به یاد بهانه جوئیهاى ملت یهود مى اندازد که از زمان پیامبر بزرگوار موسى (علیه السلام ) تا کنون این برنامه را دنبال کرده اند، و براى شانه خالى کردن از زیر بار حق هر زمان به سراغ بهانه اى مى روند.

در اینجا چنانکه مشاهده مى کنیم : تنها بهانه این است که چون جبرئیل فرشته وحى تو است و تکالیف سنگین خدا را ابلاغ مى کند ما ایمان نمى آوریم ، ما دشمن او هستیم اگر فرشته وحى میکائیل بود، بسیار خوب بود، ایمان مى آوردیم؟.

از اینان باید پرسید مگر فرشتگان الهى با یکدیگر از نظر انجام وظیفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى کنند یا از پیش خود چیزى مى گویند؟ آنها همانگونه اند که قرآن معرفى کرده لا یعصون الله ما امرهم : (هر چه خداوند دستور دهد همان را انجام مى دهند) (تحریم 6).

به هر حال قرآن در پاسخ این بهانه جوئیها چنین مى گوید: (به آنها بگو هر کس دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خدا است ) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است ) (قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله ).

(قرآنى که کتب آسمانى پیشین را تصدیق مى کند) (و هماهنگ با نشانه هاى آنها است ) (مصدقا لما بین یدیه ).

(قرآنى که مایه هدایت و بشارت براى مؤ منان است ) (و هدى و بشرى للمؤ منین ).

در حقیقت در این آیه سه پاسخ به این گروه داده شده است :

نخست اینکه جبرئیل چیزى از نزد خود نمى آورد هر چه هست (باذن الله ) است .

دیگر اینکه نشانه صدق از کتب پیشین در آن وجود دارد چرا که مطابق نشانه هاى آنها است .

سوم اینکه محتواى آن خود دلیل بر اصالت و حقانیت آن مى باشد.

آیه بعد همین موضوع را با تأکید بیشتر توأم با تهدید بیان مى کند و مى گوید: (هر کس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد خداوند دشمن او است ، خدا دشمن کافران است ) (من کان عدوا لله و ملائکته و رسله و جبریل و میکال فان الله عدو للکافرین ).

اشاره به اینکه اینها قابل تفکیک نیستند الله ، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئیل ، میکائیل و هر فرشته دیگر، و در حقیقت دشمنى با یکى دشمنى با بقیه است .

به تعبیر دیگر دستورات الهى که تکامل بخش انسانهاست از سوى خداوند بوسیله فرشتگان بر پیامبران نازل مى شود و اگر تفاوتى بین ماموریتهاى آنها باشد از قبیل تقسیم مسئولیت است نه تضاد در مأموریت ، آنها همه در مسیر یک هدف قرار دارند، بنابراین دشمنى با یکى از آنها، دشمنى با خدا است .

كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میكائیل باشد (كافر است; و) خداوند دشمن كافران است

جبریل  و میکال

نام (جبریل ) سه بار، و نام (میکال ) یکبار در قرآن مجید، در همین مورد آمده است و از همین آیات استفاده مى شود که هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدایند (در تلفظات معمولى مسلمین جبرئیل و میکائیل هر دو با همزه و یاء تلفظ مى شود، ولى در متن قرآن تنها به صورت جبریل و میکال آمده است ) جمعى عقیده دارند که (جبریل ) لفظى است عبرانى و اصل آن (جبرئیل ) به معنى (مرد خدا) یا (قوت خدا) است ( (جبر) به معنى (قوت یا مرد) و (ئیل ) به معنى (خدا) است ).

به موجب آیات مورد بحث جبرئیل پیک وحى خدا بر پیامبر، و نازل کننده قرآن بر قلب پاک او بوده است ، در حالى که در سوره نحل آیه 102 واسطه وحى (روح القدس ) معرفى شده .

فرشته

و در سوره (شعراء آیه 191) مى خوانیم قرآن را روح الامین براى آن حضرت آورده ، ولى همانگونه که مفسران تصریح کرده اند: منظور از روح القدس و روح الامین همان جبرئیل است .

ضمنا احادیثى در دست داریم که به موجب آنها جبرئیل به صورتهاى گوناگون بر پیامبر نازل مى شد و در مدینه جبرئیل غالبا به صورت دحیه کلبى که مردى بسیار زیبا بود بر آن حضرت نمایان مى گشت .

از سوره نجم استفاده مى شود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) جبرئیل را دو بار(به صورت اصلیش ) مشاهده کرد.

در کتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل شمرده اند که از میان اینها جبرئیل از همه برتر است .

در منابع یهود نیز سخن از جبریل و میکال آمده است ، از جمله در کتاب دانیال جبرئیل به عنوان مغلوب کننده رئیس شیاطین و میکائیل به عنوان حامى قوم اسرائیل معرفى شده .

بعضى از محققان مى گویند در منابع یهود چیزى که دلالت بر خصومت جبریل با آنها داشته باشد دیده نشده ، و این خود مؤ ید آن است که اظهار عداوت یهودیان معاصر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نسبت به جبریل یک بهانه بیش نبوده ، تا بوسیله آن از پذیرش اسلام سر باز زنند، چرا که در منابع مذهبى خودشان ریشه اى نداشته است . 3

علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان درباب کیفیت خواب پیامبر اکرم(ص) می نویسد:

اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: چشمم می‌خوابد و قلبم بیدار است تنها در این حدیث نیامده ، بلکه احادیثى بسیار چه از عامه و چه از خاصه در این باب رسیده ، و معنایش این است که آنجناب با خوابیدن از خود بیخود نمی‌شده ، و در خواب می‌دانسته که خواب است ، و آنچه مى بیند در خواب ، مى‌بیند، نه در بیدارى .

و این حالت گاهى در بعضى از افراد صالح پیدا می‌شود، و منشاء آن طهارت نفس و اشتغال بیاد پروردگار، و مقام او است ، علتش هم این است که وقتى نفس آدمى بر مقام پروردگار اشراف یافت ، این اشراف دیگر نمى گذارد از جزئیات زندگى دنیا و نحوه ارتباطى که این زندگى به پروردگار دارد غافل بماند، و این خود یکنوع مشاهده است که براى آنگونه افراد دست می‌دهد و ما از آن می‌فهمیم که آدمى در عالم حیات دنیوى در حال خواب است ، حال چه اینکه راستى بخواب هم رفته باشد، یا باصطلاح ما بیدار باشد، خلاصه آنکسى هم که در نظر ما فرورفتگان در مادیات و محسوسات ، بیدار است ، در نظر آن افراد هوشیار، خواب است. 4

 

نوشته شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1. منشور جاوید، ج3

2. «طبرسى» در «مجمع البیان» این حدیث را از «ابن عباس» نقل كرده و در كتب دیگر مانند: «تفسیر كبیر»، «المیزان»، «المنار» و غیر آن نیز (با تفاوت هائى) آمده است; «بحار الانوار»، ج 9، ص 66 و 283، با اندكى تفاوت; «تفسیر امام حسن عسكرى(علیه السلام)»، ص 406 و 453.

3. تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی

4. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه کریمه



1 دی 1389برچسب:, :: 22:20 ::  نويسنده : حسین       

کلینیک خدا

 

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ............ ...

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود

کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

 

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم

خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

 

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم

قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم

هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.

زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و

زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان

لبخندی به ازای هر اشک

دوستی فداکار به ازای هر مشکل

نغمه ای شیرین به ازای هر آه

و اجابتی نزدیک برای هر دعا


نظر مراجع درباره خمس یارانه ها

به گزارش تبیان و به نقل از خبرگزاری مهر تعدادی از مراجع عظام تقلید در قم نظرشان را پیرامون خمس یارانههایی که به حساب افراد واریز شده اعلام کردند.

این نظرات در قالب طرح دو سئوال از سوی خبرنگار مهر و ارسال آن به دفاتر مراجع عظام تقلید (قبل از اعلام برداشت یارانهها از حساب) به صورت مکتوب جمعآوری شده و سئوالات طرح شده، خطاب به هر یک از مراجع تقلید بدین شرح است:

همان گونه که مستحضرید یارانه نقدی از سوی دولت به حساب مردم واریز شده است اما هنوز حق برداشت از این مبلغ مهیا نشده است و با توجه به اینکه برخی عید غدیر را به عنوان سال خمسی در نظر گرفتند آیا در محاسبه خمس امسال باید این یارانه نقدی را در نظر بگیرند؟ و اگر برداشت این یارانهها پس از سال خمسی فراهم شود آیا به این مبالغ خمس تعلق میگیرد؟

آیتالله ناصر مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید در قم، در پاسخ به این سئوالات اظهار داشت:

فعلا خمس ندارد و هر زمان قابل برداشت شد جزء درآمد همان سال محسوب میشود.

آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی هم در پاسخ به این سئوالات گفت:

با توجه به اینکه هنوز مبلغ مذکور در اختیار شما قرار نگرفته، از درآمد سال خمسی گذشته محسوب نمیشود و نسبت به سال آینده چنانچه این کمک به لحاظ استمرار و مقدار بتواند بخشی از مئونه زندگی را تأمین کند و در مئونه سال مصرف نشود باید خمس آن پرداخت شود.

آیتالله حسین نوری همدانی از دیگر مراجع قم در پاسخ به این سئوالات نوشت:

فرض سئوال خمس ندارد.

آیتالله عبدالله جوادی آملی نیز در پاسخ شفاهی به خبرنگار مهر در قم اظهار داشت:

این مبلغ فعلا خمس ندارد اما اگر زمانی قابل برداشت شد جزو درآمد همان سال به حساب میآید.

 


 

 

منبع خبر: مهر

تنظیم: جهرمی زاده-گروه دین و اندیشه تبیان



26 آذر 1389برچسب:کربلا , امام حسین , , :: 21:0 ::  نويسنده : حسین       

حتما ارزش خوندنشو داره

 

در صورت عدم نمایش تصاویر بروی لینک Show Pictures  در بالای صفحه کلیک کنید

 


 

http://itresearches.com/moharam.jpg



ایام محرم هم دوباره سررسید ولی نمی دونم چقدر در این روز ها حال و هوای

 

اون رو درک کرده باشی

 

 

 

پیامبراكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:( براى شهادت حسین علیه

 

السلام، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش

 

نمى‏شود. جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص556)پس امیدوارم این محرم حزن رو

 

توی دل پاکت حس کنی

 

 

 

می دونی شاید ما کمتر از بقیه از اماممون یادگرفته باشیم وقتی می بینیم

 

کسایی مثل ونستان امریكایی و یا گاندی هندی در باره اون این طور میگن و

 

از عقیدش حرف میزنن و شاید ما تنها مظلومیتش رو بدون در نظر گرفتن آزادگی

 

و عقیده بزرگش دیدیم !!!!!!!!!!!!!!

 

 

 

ونستان میگه :تا وقتى مسلمانان مثلث جاودانه‏اى چون: قرآن كه تلاوت شود و

 

پیام‏هایش پیروى گردند، كعبه‏اى كه قصد شود و ایجاد همدلى و وحدت كند و

 

حسینى كه یاد شود و از او الهام گرفته شود دارند، هیچ كس قدرت نفوذ و

 

تسلط كامل بر آنها را نخواهد داشت.

 

 

 

گاندی در باره نهضت عاشورا میگه :من زندگی امام حسین علیه السلام آن شهید

 

بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و

 

بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از

 

سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند.

 

 

 

با این حساب خیلی بده ما که اسممون شیعه امام حسینه یا بی تفاوت باشیم و

 

یا اگر هم احساس مسئولیت داریم بدون مطالعه و تحقیق و درک عاشورا باشه،

 

وای به حال ما که گاندی باید ادعای مرور عاشورا رو بکنه و مایی که شیعه

 

آقا امام حسین هستیم عمق و مفهوم و هدف عاشورا رو درک نکرده باشیم

 

 

 

صدا؛ باز هم صدا...

 

صدای سم اسبان و نعل سواران...

 

صدای شیون و ناله و درد که آمیخته است با صدای قهقهه مستانه که آسمان را

 

شرمنده این همه تیرگی کرده و سنگ را از سرسختی این همه قلب سنگین شده آب

 

می کند.

 

صدا؛ باز هم همان صداست. تو چه می کنی؟

 

می مانی یا می روی؟ میشنوی و سکوت می کنی یا اسبت را زین کرده و همراهی

 

میکنی؟

 

می مانی یا می روی؟ میشنوی و می نشینی و سر بر آخور تزئین شده دنیوی یا

 

اخروی خویش می کنی یا دنیا و اخری را پس می زنی و مولا را انتخاب می کنی؟

 

می مانی و مینشینی و قرآن و حدیث می خوانی و به دیگران یاد می دهی یا

 

شمشیر می کشی و به یاری قرآن ناطق زمان خویش می شنابی؟ می مانی و می

 

نشینی و جنگ دو جبهه حق و باطل را تحلیل می کنی یا حق را تشخیص داده و به

 

یاری جبهه حق می شتابی؟ می مانی و می نشینی تا جنگ حق و باطل تمام شود و

 

خون حق بر زمین بریزد تا قلم برداری و در رسای خون ریخته شده شعر و نثر

 

بنویسی و تصویر کنی برای آیندگان یا قلم و دفتر بر زمین گذاشته و صف حق

 

علیه باطل را مزین به حضور سربازی دیگر می کنی؟

 

چه میکنی؟ چه خواهی کرد؟ جای تو کجاست؟ امامت را یافته ای یا حیران امامی یا بی خیال شده ای؟! برای یاری

 

امامت چه به کف آورده ای؟ با چه چیز به یاری اش می شتابی؟

 

صدا؛ باز هم صداست. باز هم صدا می آید. صدای اسبانی که برای آرایش جبهه

 

راهی کربلا می شوند. صدای پوتین ها و چکمه ها و چکاچک شمشیرهاست. صدای

 

هروله و همهمه است. بشتاب. سکوت جایز نیست. بشتاب... تا به شیهه نرسیده

 

بشتاب!!!

 

 

 

 

 

این چند جمله رو هم برای یادگاری از امامت داشته باش :

 

 

 

:: هر کس خدا را بپرستد و خق بندگی او را بجای آورد , خداوند به او بیش

 

از آنچه می خواهد می رساند .

 

:: اگر سه چیز نبود , هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد : فقر و

 

نیازمندی , بیماری و مرگ .

 

:: اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می

 

بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.

 

:: بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد .

 

:: کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست

 

هر که باشد ارزش قائل نشود.

 

:: هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.

 

:: بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی

 

کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .

 

:: خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.

 

 

 

http://goo.gl/Q5x6e
http://goo.gl/Irnff
http://goo.gl/CuAZe
http://goo.gl/6tmz8
http://goo.gl/ChNS4

 

 

 

مواظب دل پاکت باش و موفق و پیروز باشی

 

 

 

یا حسین

 

 

 

این ویژه نامه از طرف گروه دغدغه (http://groups.google.com/group/daghdaghe)

 

برای شما ارسال شده است



26 آذر 1389برچسب:امام سجاد , اهل سنت , , :: 20:0 ::  نويسنده : حسین       

گوشه ای از فضایل و احوالات

احترام به مادر

ابن خلّکان می نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به ایشان محبت و نیکی می کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی که به مادرت نیکی می کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی نشینی؟ وی در پاسخ گفت: «از آن می هراسم که لقمه ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.»79

عبادت وی

مالک بن انس می گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند تا این که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین العابدین» می گویند.80

ابن عبد ربّه می نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می شد، لرزه عجیبی وجودش را فرا می گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا می دانید که من در برابر چه کسی می خواهم بایستم و در برابر چه کسی می خواهم مناجات کنم؟!»81

ابی نوح انصاری می گوید: روزی منزل علی بن حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می گفتند: یابن رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار بازداشت.»82

ابن سعد می نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره اش زرد می شد. علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می دانید در برابر چه کسی می خواهم بایستم؟!»83

مالک بن انس می گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می بست، لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.84

امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه می کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی باقی نمی ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛ اگر بخواهد، عذاب می کند و اگر بخواهد، می بخشد.»85

همچنین امام باقر علیه السلام می فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می آمد، پدرم آنقدر گریه می کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می گریستند.86

طاووس می گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.

طاووس می گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می خوردم و این دعا را می خواندم، مشکلم حل می شد.87

زید بن اسلم می گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می کنند.»88

کمک به فقرا

ابو حمزه ثمالی می گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می رساند و می فرمود: «صدقه ای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می کند.»89

امام باقر علیه السلام می فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و می فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»90

محمد بن اسحاق می گوید: مردم مدینه زندگی می کردند و نمی دانستند معاش آنها از کجا تأمین می شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.91

شیبة بن نعامة می گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد 100 خانوار را در مدینه اداره می کرد.92 با این حال، امام سجاد علیه السلام یک درهم نیز از بیت المال برای خود استفاده نمی کرد.93

عمر بن ثابت می گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.94

حلم و کرم

عبدالرّزاق می گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت: خداوند متعال می فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد هستی.95

به یاد کربلا

امام باقر علیه السلام می فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه السلام یکی از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی دانست زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا ذبح می کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»96

نتیجه

آنچه که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد علیه السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت های بی نظیر و برجسته فقهی، اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس الدّین ذهبی کاملاً مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می داند: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله.»97



ادامه مطلب ...


26 آذر 1389برچسب:امام سجاد , اهل سنت , , :: 19:30 ::  نويسنده : حسین       
امام سجّاد(ع) از دیدگاه اهل سنّت

 

یکی از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می باشد. در یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل سنّت گوشه ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه السلام به پیشگاه شما سروران گرامی تقدیم شود.

در یک نگاه

«ذهبی» دودمان آن حضرت را این گونه می نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می باشد.1

کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.2

لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر3 و برخی ایشان را علی اصغر4 دانسته اند.

به ایشان «ابن الخیرتین» نیز می گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از عجم، فارس را برگزید.5 پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از ایران می باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می گویند.

«ذوالثَّفنات» لقب دیگری است که به آن حضرت داده اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز بسیار، جایگاه های سجده اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.6

پدر بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می باشد. در نام مادرش اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده اند.7

آن حضرت در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی گرامی اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.8 در سال شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی سال شهادت را 929، 9310، 9411، 9512، 9913 و 10014 هجری می دانند.

سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَةُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.15

امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده16 و از طبقه دوم17 می باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می دانند.18

جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی19 و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد علیه السلام حدیث نقل کرده اند.20

ذهبی می نویسد: ایشان از بسیاری از بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل، از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه (امّ المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی (امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری، زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده اند.21

امام سجّاد علیه السلام در کلام بزرگان

1. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می دید، چنین می گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»22

2. سعید بن مسیّب (م 93 هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»23 در جای دیگر می گوید: «ما رأیتُ اورع منه».24

3. نافع بن جُبیر (م 99 ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»25 و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه السلام می گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».26

4. عمر بن عبدالعزیز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».27

5. طاووس (م 106 ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».28

6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.)

در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین العابدین علیه السلام به طرف حجر الاسود می رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می شناسم و در وصف امام چنین سرود:

هذا الذی تعرف البطحاء و طأته و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم...29

عبدالرّحمن جامی (898 ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:

پور عبدالملک بنام هشام در حرم بود با اهالی شام
می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست بهر نظاره گوشه ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می گذشت بهر طواف در صف خلق می فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می شناسمش نیکو زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف...30

7. ابن شهاب زُهَری (م 123 یا 124 ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه السلام می باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می کند؛ از جمله:

«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،31 «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،32 «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،33 «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعة»،34 «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،35 «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،36 «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،37 «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،38 «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»39 و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».40

8. زید بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».41

9. ابو حازم مدنی (م 140 ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»42 «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».43

10. یحیی بن سعید (م 143 ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می دانست44 و درباره آن حضرت می گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،45 «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»46 و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».47

11. مالک بن انس (م 179 ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»48 و در جای دیگر می گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».49

12. محمد بن عمر واقدی (م 207 ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».50

13. عتبی (228 ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».51

14. علی بن مدینی (م 230 ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»52

15. محمد بن سعد بصری (م 230 ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».53

16. ابوبکر بن برقی (م 249 ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه...ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».54

17. عجلی (م 261 ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».55

18. ابن قتیبه دینوری (م 276 ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».56

19. ابن واضح یعقوبی (م 284 ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».57

20. ابن عبد ربّه اندلسی (م 327 ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»58 و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می کند.59

21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»60 و در جای دیگر می گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینة».61

22. ابن شاهین (م 385 ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»62

23. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م 428 ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».63

24. ابو نعیم اصفهانی (م 430 ه.): «زین العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».64

25. ابن ابی الحدید معتزلی (م 656 ه.): «کان الغایة فی العبادة»65 و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی شمارد.66

26. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م 676 ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی ء»67

27. ابن خلّکان (م 681 ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین...و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».68

28. شهاب الدّین نویری (733 ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».69

29. شمس الدّین ذهبی (م748 ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»70 و در جای دیگر می گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».71

30. علاء الدّین مُغْلَطای (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».72

31. یافعی (م 768 ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».73

32. ابن کثیر دمشقی (م 774 ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».74

33. شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».75

34. ابن حجر عسقلانی (م 852 ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».76

35. ابن عماد حنبلی (م 1089 ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».77

36. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».78



دعاها
معنى دعا: دعا يعنى صدا زدن و مدد خواستن در حل مشكلات از خالق خود.
دعا كردن يكى از بهترين اعمالى است كه هم خداوند كريم در قرآن و هم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام سفارش بسيار نموده اند.
آيات قرآن راجع به دعا كردن 1 - (اعراف آيه 80): براى خدا نامهاى نيك است پس او را به وسيله آنها بخوانيد و دعا كنيد.
2 - (غافر آيه 60): مرا بخوانيد و درخواست كنيد تا پاسخ دهم .
3 - (انعام 53): اى پيامبر نبايد آنان را كه هر صبحگاه و شبانگاه خدا را مى خوانند از پيش خود برانى .
4 - (فرقان 77): اى رسول من بگو اگر به سوى خدا متوجه نشويد و دعا نكنيد پروردگارم به شما اعتنا نخواهد كرد.
سخنان ائمه معصومين عليه السلام راجع به دعارسول اكرم صلى الله عليه و آله : دعا حربه مومن است براى دفع دشمنان و عمود دين است كه به آن دين مومن بر پا است و نور آسمان و زمين است .
(بحار الانوار جلد 93، ص 288)
امام صادق عليه السلام : دعا همان عبادتى است كه خداوند درباره اش فرموده همانا كسانى كه از عبادت و پرستش من تكبر كنند بزودى با ذلت و خوارى وارد جهنم خواهند گشت پس فرمود دعا كن خدا را بخوان و مگو كارها بر حسب تقدير الهى انجام خواهد شد.
(وسائل الشيعه )
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا كردن ناتوان باشد.
(مشكاه الانوار)
امام رضا عليه السلام : دعا از نيزه كارگرتر است و دعا بر مى گرداند قضا را هر چند از آسمان نازل شده باشد و محكم شده باشد و دعا كليد همه رحمت ها است .
امام صادق عليه السلام : خداوند عزوجل خوشش نمى آيد كه بندگانش از همديگر خواهش و درخواست كنند و همين مطلب را درباره خودش دوست دارد چون خداوند عزوجل خوشش مى آيد كه از او سوال و درخواست كنند و نعمتهاى خداوندى را از وى بخواهند.
(ص 1109، ح 2، ب 20)
امام محمد باقر عليه السلام : هيچ چيزى نزد خدا برتر از سوال و درخواست آنچه كه در نزد اوست نمى باشد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله : كسى كه به دعا توفيق يابد بدبختى ندارد و وقتى خدا توفيق خود را براى دعا فراهم نمود علامت آن است كه درهاى رحمت را بروى او گشوده است .
(وسائل الشيعه )
امام صادق عليه السلام : هنگامى كه بنده مومن دعا كند خداوند عزوجل به فرشتگان گويد با اين كه دعاى اين بنده مستجاب است در عين حال حاجتش را ديرتر بر آوريد چون من دوست دارم آوازش را بشنوم .
امام رضا عليه السلام : به اصحاب خود فرمود بر شما باد به سلاح انبياء گفتند: سلاح انبياء چيست ؟ فرمود: دعا.
امام موسى كاظم عليه السلام : فرمود: كه از براى هر مرض دوا و دعائيست . هرگاه خداى تعالى به خاطر بيمار رساند كه دعا كند به تحقيق اذن داده است در شفاى او.
فوايد دعا از سخنان ائمه معصومين عليه السلام امام صادق عليه السلام : همانا بنده مومنى درباره حاجتى خداى خود را خوانده و دعا مى كند در آن حال خداوند عزوجل به فرشتگان گويد حاجت او را ديگرتر بر آوريد چون مشتاق شنيدن صداى دعاى او هستم و در روز قيامت خداى عزوجل به آن بنده خواهد گفت : بنده من دعا كردى و من برآوردن حاجت تو را مدتى به تاخير انداختم و ثواب دير برآوردن حاجتت را الان چنين و چنان خواهد و درباره فلان مطلب دعا كردى باز هم دعايت را دير مستجاب كردم و اكنون به عوض دير مستجاب شدن دعايت مزد و پاداش فراوانى خواهم داد. امام صادق عليه السلام فرمود: همين كه مومن خوبى نتيجه را مى بيند آرزو مى كند كه اى كاش ‍ هيچ يك از دعاهايش در دنيا مستجاب نمى شد.
(ب 21، ح 5، ص 1112)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر مسلمانى كه دعا كرده و خدا را بخواند البته در غير قطع رحم و گناه حتما يكى از اين سه نعمت به او داده خواهد شد.
اول : خواسته اش را بزودى برآورد.
دوم : ذخيره آخرتش قرار دهد.
سوم : پيشامد ناگوارى را از او دور كند.
ياران گفتند اگر چنين است فراوان دعا كنيم . فرمود: فراوان دعا كنيد.
امام صادق عليه السلام : خداوند در روز قيامت دعاى مومنان را جزء كارهاى نيك آنان شمرده و به همين بهانه در بهشت جاى بهترى به آنان خواهد داد.
على عليه السلام : دعا سپر مومن در مقابل بلاها است و اگر درب خانه اى را زياد بكوبى عاقبت به رويت باز شود. خداوند دوست دارد بندگانش از او درخواست كنند و به پاداش دعاى آنان در روز قيامت مانند عملهاى ديگرشان خواهد داد.
(وسائل الشيعه )
امام صادق عليه السلام : بر شما باد به دعا كردن چه اينكه هيچ وسيله اى مانند دعا شما را به مقامات قرب معنوى نزديك نمى كند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله : دعا مغز و روح عبادتها است هيچ دعايى بى اثر نمى ماند و لااقل كفاره بعضى از گناهان واقع مى شود.
(وسائل الشيعه )
سخنان ائمه معصومين عليه السلام درباره چگونه دعا كردن امام صادق عليه السلام : اگر كسى از شما بخواهد داراى حالتى شود كه همه خواسته هايش را خداوند برآورد بايد از همه مردم نااميد باشد و هيچ اميدى جز خداوند نداشته باشد پس اگر خداوند چنين حالتى را در قلب او بيابد چيزى از خدا نخواهد مگر اينكه برآورد.
(وسائل الشيعه )
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : شخصى به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد دوست دارم دعايم مستجاب شود. حضرت فرمود: خوراك خود را پاك كن و سعى كن حرام وارد شكمت نشود.
امام صادق عليه السلام : هنگام دعا قلب خود را متوجه خدا گردان و چنان گمان داشته باش كه خواسته ات در آستانه در حاضر و آماه است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: دعا كنيد در حالى كه يقين و اطمينان داشته باشيد كه دعاى شما مستجاب خواهد شد.
امام صادق عليه السلام : مردى از بنى اسرائيل مدت سى و سه سال دعا مى كرد و از خداى خود فرزندى پسر مى خواست همين كه ديد دعايش مستجاب نمى شود خطاب به خدا نموده و گفت : خداى نمى دانم من از تو خيلى دورم كه صداى مرا نمى شنوى يا با اين كه نزديكى و مى شنوى در عين حال پاسخم نمى دهى . در اين هنگام كسى به خواب او آمده گفت : سر مستجاب نشدن دعايت اين است كه بد زبانى مى كنى و در حال دعا قلبت آشفته و ناپاك است و نيتت ناشايسته و ناجور اگر مى خواهى دعايت مستجاب شود اين سه عيب را از خود دور كن . يعنى خوش زبان باش و قبلت را پاك و پاكيزه نموده قلبا از خدا بترس و بپرهيز و نيتت را سالم نما (خوشبين و اميدوار به رحمت خدا باش ). پس از اين جريان آن مرد تصميم گرفت به سفارش ها عمل كند. اتفاقا در نتيجه عمل به آن دستورها خداوند پسرى به او مرحمت نمود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : خداوند مستجاب نكند دعاى كسى را كه دلش پريشان است و نداند چه مى گويد.
چه وقتها براى دعا كردن مناسبتر است امام صادق عليه السلام : بر شما باد به دعا كردن بعد از نمازها چه اينكه چنين دعاهايى مستجاب است .
امام باقر عليه السلام : همين كه شب جمعه فرا رسد خداوند عزوجل مى فرمايد: آيا دعا كننده اى هست كه جوابش دهم . آيا درخواست كننده اى هست كه عطا كنم او را. آيا استغفار كننده اى هست كه بيامرزم او را. آيا توبه كننده اى هست كه توبه اش را بپذيرم .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : بهترين وقت دعا سحرگاهان است .
امام صادق عليه السلام : دعا پيش از طلوع و غروب آفتاب سنت و دستورى است واجب و مسلم همراه طلوع و غروب آفتاب .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله : به درستى كه در شب ساعتى است كه هر دعاى بنده مستجاب است و آن مابين شب تا ثلث (سوم ) باقيمانده شب . گفتم : شب خاصى است از شبها يا هر شب است . فرمود: هر شب .
امام صادق عليه السلام : سه وقت است كه دعا در آن اوقات مستجاب است :
1 - بعد از نماز واجب ؛
2 - هنگام آمدن باران ؛
3 - هنگام ظاهر شدن آيه و نشانه معجزه اى از طرف خدا براى بندگان خود.
شرايط دعا كردن اول : اعتراف به گناهان ؛ دوم : شكر نعمتها؛ سوم : صلوات بر محمد و آل محمد؛ چهارم : دعا كردن و حاجت خواستن ؛ پنجم : صلوات بر محمد و آل محمد.
اگر دعايتان مستجاب شده مواظب سه حالت باشيداول : آن كه عجب نكنى و نگويى من معلوم مى شود آدم خوبى هستم كه دعايم مستجاب شد زيرا عجب و خودپسندى باعث فساد عمل و غلبه شيطان است .
دوم : شكر و حمد خدا نمايى كه تفضل كرد بر تو به اجابت دعاى تو، بلكه مستحب است دو ركعت نماز شكر بجا آورى .
سوم : همين كه دعاى تو مستجاب شد ترك دعا نكنى و باز در خانه خدا بروى تا بيگانه نشوى و در وقت حاجت خواستن دوباره آشنا باشى .
اگر دعايتان به اجابت نرسيد مواظب اين سه حالت باشيداول : آن كه مايوس نشوى از رحمت خدا، زيرا به اجابت نرسيدن دعا ممكن است به سبب گناهان تو باشد كه مانع اجابت است پس درصدد رفع آن به توبه و تعذيب نفس برآى .
دوم : ترك دعا نكن .
سوم : راضى باش به تقدير الهى تا همان رضاى تو باعث اجابت دعايت بشود.
امام حسن عليه السلام مى فرمايد: من ضامنم از براى كسى كه در قلب او چيزى خطور نكند بجز رضا و خشنودى به قضاى خدا اين كه دعا كند پس مستجاب شود.
دعا كردن سه حالت دارد كه به هر حالتى كه باشد براى انسان اجر معنوىحالت اول : آن كه صلاح بنده در آن هست و به او مى رسد و مشروط به دعا نيست و در اين صورت ثمره دعا تقرب بنده است به خدا.
حالت دوم : آن كه صلاح بنده در آن هست و رسيدن به آن مشروط است به دعا كردن و در اين صورت ثمره دعا دو چيز است يكى رسيدن به مطلوب و ديگر تقرب به خدا.
حالت سوم : آن كه صلاح بنده در آن نيست و به آن نمى رسد چه دعا بكند چه نكند و در اين صورت ثمره دعا دو چيز است يكى تقرب به خدا، دوم عوض آن كه در دنيا از او منع شده در آخرت به اضعاف آن به او عطا مى شود.

دارد










12 آذر 1389برچسب:آفات , مجموعه احادیث آفات , :: 6:26 ::  نويسنده : حسین       

کلاس درس آفت شناسی

ـ پـیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله آفت زیركى خودستایى است ، آفت شجاعت تعدى ، آفت گذشت مـنـت ، آفـت زیبایى غرور، آفت عبادت سستى ، آفت سخن گفتن دروغ ، آفت علم فراموشى ، آفت بردبارى سبكسرى ، آفت شرافت خانوادگى فخر فروشى و آفت بخشندگى اسراف است .

ـ آفت دین ، خواهشهاى نفسانى است .

ـ امـام عـلى علیه السلام هر چیزى آفتى دارد، آفت علم فراموشى است ، آفت عبادت ریا، آفت خرد خـودپسندى ، آفت نجیب زادگى تكبر، آفت زیركى خودستایى ، آفت بخشندگى زیاده روى ، آفت شرم و حیا ناتوانى ، آفت بردبارى خوارى و آفت نیرومندى زشت گفتارى و بدكردارى .

ـ ترس آفت است .

ـ هوس آفت خردهاست .

ـ آفت ایمان شرك است .

ـ آفت یقین شك است .

ـ آفت نعمتها ناسپاسى است .

ـ آفت طاعت نافرمانى كردن است .

ـ آفت بزرگ زادگى تكبر است .

ـ آفت هوشمندى حیله گرى است .

ـ آفت عبادت ریاست .

ـ آفت سخاوت منت گذارى است .

ـ آفت دین بدگمانى است .

ـ آفت خرد پیروى از خواهشهاى نفسانى است .

ـ آفت بلندپایگى موانع قضا و قدر است .

ـ آفت نفس شیفتگى به دنیاست .

ـ آفت مشورت درهم شكستن آرااست .

ـ آفت شاهان بدرفتارى است .

ـ آفت وزیران بدسگالى است .

ـ آفت دانشمندان جاه طلبى است .

ـ آفت زمامداران بى سیاستى است .

ـ آفت ارتش سرپیچى از فرماندهان است .

ـ آفت ریاضت كشیدن چیره شدن عادت است .

ـ آفت رعیت نافرمانى كردن است .

ـ آفت پارسایى كمى قناعت است .

ـ آفت قاضیان طمع است .

پـیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله آفت زیركى خودستایى است، آفت شجاعت تعدى، آفت گذشت مـنـت ، آفـت زیبایى غرور، آفت عبادت سستى، آفت سخن گفتن دروغ، آفت علم فراموشى، آفت بردبارى سبكسرى، آفت شرافت خانوادگى فخر فروشى و آفت بخشندگى اسراف است

ـ آفت اشخاص عادل كمى پارسایى است .

ـ آفت (شخص ) شجاع از دست دادن دوراندیشى و احتیاط است .

ـ آفت قدرتمند ناتوان شمردن دشمن است .

ـ آفت بردبارى خوارى است .

ـ آفت بخشش معطل كردن است .

ـ آفت صرفه جویى بخل است .

ـ آفت هیبت و شكوه شوخى است .

ـ آفت جستن موفق نشدن است .

ـ آفت كشوردارى سستى در حمایت از كشور است .

ـ آفت پیمانها رعایت نكردن آنهاست .

ـ آفت ریاست ، فخر فروشى است .

ـ آفت بازگو كردن (حدیث یا هر سخنى ) دروغ نقل كردن است .

ـ آفت علم ، عمل نكردن بدان است .

ـ آفت عمل نداشتن خلوص است .

ـ آفت بخشندگى نادارى است .

ـ آفت توده مردم عالم بدكردار است .

ـ آفت دادگرى ستمگر زورمند است .

ـ آفت آبادانى ستمگرى فرمانرواست .

ـ آفت قدرت خوددارى از نیكوكارى است .

ـ آفت خرد، خودپسندى است .

ـ آفت سخن ، دروغ گفتن است .

ـ آفت كارها ناتوانى كارگزاران است .

ـ آفت آرزوها رسیدن اجلهاست .

ـ آفت وفادارى ، پیمان شكنى و بدعهدى است .

ـ آفت دوراندیشى ، كار از كار گذشتن است .

ـ آفت امانت ، خیانت است .

ـ آفت فقیهان ناخویشتندارى (از بدیها) است .

ـ آفت بخشش ، ولخرجى است .

ـ آفت معاش ، سؤ مدیریت است .

ـ آفت سخن گفتن ، پرگویى است .

ـ آفت توانگرى زفتى است .

ـ آفت آرزو، اجل است .

ـ آفت نیكى همدم بد است .

ـ آفت قدرت ، ستمگرى و سركشى است .

ـ سرآمد آفتها شیفتگى به لذتها (وخوشگذرانى ) است .

ـ بدترین آفت خرد، خود بزرگ بینى است .

 

منبع: میزان الحکمه، ج1

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان



شش نصیحت جبرئیل علیه السلام
 نصیحت

صاحب کتاب کشکول منتظری یزدی می‌فرماید: جبرئیل خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم عرض نمود که امت تو شش چیز را شعار خود سازد،رستگار می‌شود و از جهنم محفوظ می‌ماند.

اول: شروع هر کاری با بسم الله   

دوم: در هر نعمتی،الحمد الله گفتن

سوم: درهرکاری که می‌خواهی بکند ان شاء الله بگوید 

چهارم: در هر معصیتی استغفرالله بگوید

پنجم: در هر مصیبتی،انا لله و انا الیه راجعون بگوید 

ششم: ذکر غالب آنها لا اله الا الله باشد (1)

1- کشکول منتظری یزدی ج1ص3

 

 

 

 

ذکر بسم الله جواز ورود به بهشت است
بسم الله الرحمن الرحیم

مرتبه عظمت بسم الله آنچنان است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، آن را مجوزی برای ورود به بهشت می‌داند و هر آن‌کس که در ابتدای امور خود بسم الله نگوید،مطمئناً در ورود به بهشت،حتی اگر دیگر اعمال او خوب باشد،مثل قرائت کنندگان بسم الله نخواهد بود و در ورود با مشکلاتی مواجه است و عظمت آن مضاعف است به اینکه موجب دوری از جهنم نیز می‌گردد و خود مانند سپری برای کسی که آن را بکار گیرد،خواهد بود و همچنین شفائی و مرهمی بر دردها و مشکلات ما که شامل توجه کننده به آن خواهد شد و لقمان بدلیل همین احترام به بسم الله،حکیم شد و آنچنان عاقبت نیکی به او عطا شد.إن شاء الله

 

هر آن‌کس که در ابتدای امور خود بسم الله نگوید، مطمئناً در ورود به بهشت،حتی اگر دیگر اعمال او خوب باشد،مثل قرائت کنندگان بسم الله نخواهد بود

و عن سلمان الفارسی رحمة الله علیه قال قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله لا یدخل الجنة أحد إلا بجواز بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.

و از سلمان فارسی رحمه الله علیه نقل شده که رسول فرمودند: کسی وارد بهشت نمی شود مگر به اجازه و جواز بسم الله الرحمن الرحیم.(1)

1-أعلام‏الدین صلی‌الله‌علیه‌و‌آله1: 148

منبع: برگرفته از کتاب فضائل و خواص بسم الله الرحمن الرحیم

 


 

 

باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از تبلاگ بسم الله الرحمن الرحیم



5 آذر 1389برچسب:, :: 15:59 ::  نويسنده : حسین       

حیواناتی که انسان بودند!

قمر در عقرب

مسخ در قرآن

 

 

در تعریف مسخ گفته اند:

به تغییر شکل و دگردیسی افراد و اجسام از شکل اولیه به شکلی زشت‌تر مَسخ گفته می‌شود.

در برخی منابع آن را یکی از انواع تناسخ به شمار آورده اند.

به تصریح قرآن در امت‌های پیشین مسخ صورت پذیرفته است و گروهی از گناهکاران به صورت میمون و خوک درآمده اند. به عنوان مثال، قرآن کریم در سوره بقره، آیات 66-65 و نیز آیات 163ـ166 سرگذشت گروهی  از بنی‌اسرائیل را بیان می کند که در ساحل یکی از دریاها (ظاهراً دریای احمر بوده که در کنار سرزمین فلسطین قرار دارد) در بندری به نام ایله (که امروزه به نام بندر ایلات معروف است‌) زندگی می‌کردند.

امام على (علیه السلام ) مى فرماید: « روزى از رسول خدا (صلى الله علیه و اله )درباره بعضى از حیوانات كه در آغاز آفرینش ، انسان بودند، ولى به سبب ویژگى هاى ناپسند شان به امر خداوند مسخ شده اند، پرسیدم . فرمود: از حیواناتى كه مسخ شده اند یكى دعموص (كرم سیاه ) است و دیگرى عقرب .

از طرف خداوند سبحان برای آزمایش و امتحان‌، به آنان دستور داده شد که روزهای شنبه به صید ماهی نپردازند. ولی این مردم بنای بر قانون‌شکنی گذاشتند و ابتدا با حیلة شرعی ـ به وسیلة کندن حوضچه‌ها و یا انداختن قلاب‌ها ـ کار خود را شروع کردند (ماهی‌ها را روزه‌های شنبه در حوضچه‌ها و یا قلاب‌ها به دام می‌انداختند و روزهای بعد آن‌ها را از آب می‌گرفتند). این کار، نافرمانی و گناه را در نظر آن‌ها کوچک جلوه داد و آنان را در برابر شکستن احترام روز ممنوع جسور ساخت‌. کم کم در برابر فرمان الهی بی‌باک شده‌، در روزهای شنبه به طور علنی و با بی‌پروایی به صید ماهی مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوانی فراهم ساختند؛ زیرا ماهیان (برای امتحان آن‌ها و به دستور پروردگار) روز شنبه در روی آب آشکار می‌شدند و در غیر روز شنبه کمتر به سراغ آن‌ها می‌آمدند (اعراف‌، 163) این بود تا این‌که عذاب سخت الهی فرود آمد و گناهکاران و کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کردند به کام خود فرو برد (از مجموع آیات قرآن استفاده می‌شود که هر دو گروه مجازات شدند، ولی مجازات مسخ‌، تنها مربوط به گنهکاران بود و مجازات دیگران احتمالاً هلاکت و نابودی بوده است‌، هر چند گنهکاران نیز چند روزی پس از مسخ شدن ـ طبق روایات ـ هلاک شدند.(1)

با این وجود مسخ در اسلام با آنچه تناسخ خوانده می‌شود تفاوت بنیادی دارد زیرا در تناسخ روح از بدن جدا شده به بدن یا جنین دیگر تعلق می گیرد اما در مسخ روح از بدن جدا نمی‌شود بلکه تنها شکل ظاهری بدن تغییر می‌کند یعنی این گونه نیست که نفس انسان به نفس میمون تبدیل شود بلکه افراد مسخ شده با حفظ روح بشری فقط صورتا همچون میمون و خوک می شوند تا به نوعی کیفر ببینند.

علامه طباطبایی نیز معتقد است:

«انسانهاى مسخ شده، انسانهایى هستند كه با حفظ روح بشرى صورتا مسخ شده اند، نه اینكه نفس انسانى آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است‏».

 

 

مسخ در روایات:

 

 

امام على (علیه السلام ) مى فرماید: « روزى از رسول خدا (صلى الله علیه و اله )درباره بعضى از حیوانات كه در آغاز آفرینش ، انسان بودند، ولى به سبب ویژگى هاى ناپسند شان به امر خداوند مسخ شده اند، پرسیدم . فرمود: از حیواناتى كه مسخ شده اند یكى دعموص (كرم سیاه ) است و دیگرى عقرب .

سپس فرمود:

و أما الدعموص فكان نماما یفرق بین الاءحبه و اءما العقرب فكان رجلا لذاغا (لذاعا) لا یسلم على لسانه اءحد (2) ».

كرم سیاه ، سخن چین میان دوستان و آشنایان بود و به واسطه خبر چینى ، جدایى مى انداخت . عقرب هم مرد بدزبانى بود كه هیچ كس از بیش زبانش  آسوده خاطر نبود.

امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:

و اءما العقرب فكان رجلا همازا فمسخه الله عزوجل عقربا (3)؛

عقرب مردى عیب جوى ، طعنه زننده ، بدگوى و بدزبان بود كه خداوند، او را به صورت عقرب درآورد(4)

البته نوع دیگری از مسخ و تناسخ وجود دارد که مورد قبول کثیری از فلاسفه و دانشمندان بزرگ اسلامی است و آن مسخ روحی و معنوی است.

شهید مطهری در توضیح این نوع از مسخ می گوید:

یك مطلب مسلم‏است و آن این است كه انسان اگر فرضا از نظر جسمی مسخ نشود تبدیل به‏ یك حیوان نشود به طور یقین از نظر روحی و معنوی ممكن است مسخ شود تبدیل‏ به یك حیوان شود و بلكه تبدیل به نوعی حیوان شود كه در عالم ، حیوانی به‏ آن بدی و كثافت وجود نداشته باشد .

قرآن از " « بل هم اضل »" (سوره اعراف ، آیه . 179 )سخن می‏گوید ، یعنی از مردمی كه از چهارپا هم پست‏تر هستند .

مگر می‏شود انسان واقعا از نظر روحی تبدیل به یك حیوان‏ شود ؟ بله ، چون شخصیت انسان به خصائص اخلاقی و روانی اوست .

اگر خصائص اخلاقی و روانی یك انسان ، خصائص و اخلاقی یك درنده بود ، خصائص و اخلاقی یك بهیمه بود ، او واقعا مسخ شده است ، یعنی روحش‏ حقیقتا مسخ و تبدیل به یك حیوان شده است .

جسم خوك با روح آن تناسب‏ دارد و انسان ممكن است تمام خصلتهایش خصلتهای خوك باشد . اگر انسانی‏ اینگونه باشد ، از انسانیت منسلخ شده و در معنی و باطن و نزد چشم‏ حقیقت‏بین و در ملكوت ، واقعا یك خوك است و غیر از این چیزی نیست .

پس انسان معیوب ، گاهی به مرحله انسان مسخ شده می‏رسد . ما اینها را كمتر می‏شنویم و شاید بعضی خیال كنند اینها مجاز است و دیرتر باورشان‏ بیاید ، ولی حقیقت است . (5)

 

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان

 

 


 

 

 

پی نوشت ها :

1.ر.ک‌:تفسیر نمونه‌، آیة‌الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 6، ص 418ـ428،

2.على مشكینى ، مواعظ العددیه ، ص 433.

3.همان .

4. نیش و نوش هاى زبان، شکیبا سادات جوهری

5. استاد شهید مطهری، انسان کامل




نظر آیت الله العظمی سیدصادق روحانی درباره شخصیت کوروش
به دنبال طرح مطالب مختلف در مورد شخصیت کوروش پادشاه دوره هخامنشیان، یکی از مقلدین حضرت آیت الله العظمی روحانی(دام ظله) طی سوالی نظر ایشان را در این مورد جویا شد...

 


صدای شیعه: به دنبال طرح مطالب مختلف در مورد شخصیت کوروش پادشاه دوره هخامنشیان، یکی از مقلدین  آیت الله العظمی سید صادق روحانی طی سوالی نظر ایشان را در این مورد جویا شد که معظم له در پاسخی از شخصیت وی تمجید نمودند. متن پاسخ به این شرح می باشد:

باسمه جلت اسمائه
پادشاه بزرگوار، خدمت گذار و غیرظالمی بوده و برای مجتمع غیر از فراهم کردن راحتی در فکرش چیزی نبوده است. مرد متفکر دانشمندی بوده است که نوشته هایش در حقوق بشر همیشه مورد استفاده بوده است و بعضی از بزرگان مفسرین او را یکی از انبیاء می دانند ولی برای من هنوز ثابت نشده است شاید علت آن هم عدم تتبع من باشد.



لینک استفتاء را از اینجا مشاهده فرمایید.


 

انتهای پیام


 



راز فراق یوسف و یعقوب چه بود؟

حضرت یعقوب

ابو حمزه ثمالى گفت صبحگاه جمعه اى نماز با حضرت زین العابدین خواندم . ایشان پس از تمام كردن ذكر و تسبیح به قصد منزل حركت نمودند من هم در خدمتشان بودم. وقتى به منزل رسید كنیزى داشت بنام سكینه ، او را خواسته فرمود مبادا مستمند و فقیرى را كه به در خانه ما آمد مایوس برگردانید حتما هر كه آمد غذایش بدهید زیرا امروز جمعه است .

عرض كردم آقا همه كسانى كه سؤال مى كنند مستحق نیستند. فرمود ثابت (اسم ابوحمزه است ) مى ترسم بعضى مستحق باشند و از در خانه ما محروم شوند آنگاه بر ما خانواده نازل شود آنچه بر خانواده یعقوب وارد شد. غذا بدهید سؤال كنندگان را غذا بدهید.

حضرت یعقوب هر روز گوسفندى مى كشت مقدارى خودشان مصرف مى كردند و قدرى صدقه مى دادند. مرد مومن و مستمندى در حال روزه با منزلتى كه در نزد خداوند نیز داشت ، غریب آن ناحیه بود از در خانه آنها گذشت . افطار شب جمعه بود گفت سائلى غریب و گرسنه ام از زیادى غذاى خود به من بدهید. درخواست خود را بر در خانه یعقوب مكرر كرد آنها مى شنیدند ولى از وضع او خبر نداشتند گفته اش را تصدیق ننمودند.

شب فرا رسید فقیر مایوس گردید جمله انا لله و انا الیه راجعون را بر زبان گذرانیده اشكش جارى شد. آن شب با همان حال خوابیده و شكایت گرسنگى را به خدا كرد، فردا را نیز روزه گرفت با شكیبائى خدا را ستایش ‍ مى كرد. اما یعقوب (علیه السلام ) و خانواده اش با شكم سیر خوابیدند از غذایشان هم زیاد ماند. خداوند صبح آن شب به یعقوب وحى كرد بنده ما را خوار كردى به طورى كه باعث خشم من شد سزاوار تادیب و نزول بلا و گرفتارى شدى كه از طرف من نسبت به خود و خانواده ات نازل شود.

یا یعقوب ان احب انبیائى الى و اكرمهم على من رحم مساكین عبادى و قربهم الیه و اطعمهم و كان لهم ماءوى و ملجاء یعقوب! به درستى كه محبوب ترین پیغمبران در نزد من آن كسى است كه بر مستمندان ترحم كند و آنها را به خود نزدیك نموده غذایشان بدهد پشتیبان و پناه ایشان باشد. یعقوب! دیشب بنده مستمند ما (ذمیال ) را ترحم نكردى هنگام افطار به در خانه ات آمده درخواست نمود كه غریب و بینوایم او را غذا ندادى با اشك جارى بازگشت شكایت گرسنگى خود را به من كرد. امروز نیز روزه گرفت دیشب شما همه سیر بودید و غذایتان زیاد آمد.

یعقوب مى دانى دوستانم را به كیفر و رفتارى ، از دشمنانم زودتر مبتلا مى كنم . این هم به واسطه حسن نظر من به آنها است. اما دشمنان را پس از هر خطا فورا گرفتار نمى كنم تا متوجه استغفار نشوند آنها را خورده خورده مى گیریم 1اینك به عزتم سوگند تو و فرزندانت را گرفتار مى كنم و بر شما مصیبتى نازل خواهم كرد و با كیفر خود شما را مى آزارم آماده ابتلا شوید و به آنچه بر شما نازل مى كنم راضى و شكیبا باشید.

ابو حمزه به حضرت زین العابدین (علیه السلام ) عرض كرد فدایت شوم یوسف خواب را در كدام شب دید. فرمود همان شبى كه یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند و ذمیال گرسنه . صبحگاه كه خواب را براى پدر نقل كرد با آن وحى كه شده بود یعقوب افسرده گشت به یوسف گفت برادران خود را از این خواب مطلع نكن مى ترسم نیرنگى برایت بكنند. اما یوسف داستان خواب را به برادران گفت گرفتارى آنها شروع شد.2

 

تنظیم: شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان

 


 

 

1. فى الحدیث اذا اراد الله بعبد خیرا فاذنب ذنبا اتبعه بنقمة و یذكره الاستغفار و اذا ارادالله بعبد شرا فاذنب ذنبا اتبعه بنعمة ینسبه الاستغفار و یتمادى بها مجمع البحرین ، هرگاه خداوند بنده اى را مورد لطف خویش قرار دهد اگر گناهى كرد فورا او را به گرفتارى دچار مى كند و به یاد توبه و استغفار مى اندازد. چنانچه بنده اى از نظر خدا افتاده باشد اگر گناهى انجام داد خداوند در پى گناه نعمتى به او مى دهد تا از استغفار فراموش كند و به گناه ادامه دهد.

2. بحارالانوار، ج 12، ص 272.